پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

خاطرات سفر شهریور 1392 (ماهگرد 34 )

سلام ما بالاخره جمعه شب برگشتیم خونه..... جای همه خالی بود . خیلی بهمون خوش گذشت . هر جا که رفتم به یاد همه ی دوستای گلم بودم... از لحظه ایی که رسیدم هنوز فرصت نکردم بیام اینجا ... بچه دارها میدونن چی میگم... ... ولی مدام به فکر این بودم که بیام و خاطرات سفر رو بنویسم. راستی تا یادم نرفته برای دخملی بنویسم که 17 شه ریور مصادف بود با سی و چهارمین (34 ) ماهگردش که چون در سفر بودیم دیگه نشد که یه پست اختصاصی براش بذارم. خب دیگه بریم سراغ خاطرات سفر..... روز 5 شنبه 14 / 6 / 1392 ساعت 7 و نیم صبح سفر ما همراه با دایی حسین و خانوادشون شروع شد.مقصد اولیه ی ما همدان بود ... بابایی یه ...
25 شهريور 1392
2973 0 103 ادامه مطلب

میریم سفر....

سلام ایشالله فردا صبح یعنی 5شنبه 14 / 6 میریم مسافرت . مقصد :  همدان... تبریز .....و باقیش هم با خدا..... ایشالله اگر بشه شاید مرتب اپ کنم و در همین پست خاطرات سفر رو به روز بنویسم (البته اگر مُدم رو با خودمون ببریم و اگر پریسا خانم اجازه بده و اگر فرصت مناسب پیش بیاد و اگر..... )در غیر این صورت بعد از برگشتن کلی خاطره و عکس برای این پست خواهم داشت.... البته ایشالله...   پس فعلا خدانگهدار. ...
14 شهريور 1392

یه دیدار دیگه ... البته در خانه ی بازی کودک...

سلام... امیدوارم خوب و سلامت باشید... ایشالله به همه ی ارزوهای قشنگتون برسید.... دیروز یعنی چهار شنبه 6 / 6 / 1392 با دوستای عزیز وبلاگی یه قرار داشتیم تا در یک کارگاه آموزشی کودک شرکت کنیم.... ساعت 6 الی 6 و نیم قرار بود کلاس تشکیل بشه... از اونجایی که راه دور بود ما هم قبل از 6 حرکت کردیم... وقتی رسیدیم.... حتی خانم مربی هم نیومده بود!!!! فکر کنم از این به بعد باید یک ساعت بعد از قرار تعیین شده از خونه حرکت کنم !!! از شانس بددددد  و برای اولین بار ، دوربینمو با خودم نبردم....یعنی اونجا شدیدا دپرس بودم..... اخه چرا باید یادم میرفت؟؟؟؟؟ الان هم هر چی نشستمم منتظر دوستای عزیز که بهم عکس برسونن دیدم خبری نیس...
12 شهريور 1392

با خبر خوش بالاخره اومدیم....

                       سسسسسسسسلام ایشالله همه ی دوستان ،همیشه خوش و لباشون خندون و دلشون شاد باشه. ایشالله همه ی جوون ها خوشبخت بشن و همه جا خبر های خوش باشه.. خب بالاخر بعد از یه غیبت کبری ، برگشتیم... علت غیبت رو هم که فکر کنم میدونید واسه چی بود...ببببببببلللللللهههههههه .... عروسیییییییی عمه بهاره بود دیگهههه خدا رو شکر همه چیز خوب بود ... مراسم عاااااالی یود و به همه کلی خوش گذشت.... از روز شنبه ی گذشته هر شب خونه ی عمه بهاره ، همه جمع بودن و برای عمه بهاره و عروس شدنش شادی میکردن. ...
4 شهريور 1392

مسافرت کوچولو ....

سلام ایشالله که همه ی دوستان خوب و سلامت باشن... راستش مدتیه کامپیوتر باهامون سر ناسازگاری گذاشته و برای همین ،همون مدت زمان کم رو هم که برای نت اومدن گذاشته بودم باز هم کم و کمتر کرده.... وگرنه هم مطلب برای نوشتن دارم و هم کلی عکس.... ما برای تعطیلات عید فطر به یه مسافرت کوچولو رفتیم..... اولش که به جاده زدیم فقط مقصد رسیدن به یاسوج بود. ولی بعدش.... بهتره کم کم با عکس ها توضیح بدم. روز جمعه یعنی روز عید فطر بعد از خوندن نماز عید زدیم به جاده به مقصد یاسوج ... سر راه برای خوردن صبحانه توقف کردیم... بعد از ظهر به یاسوج رسیدیم... حدود 9 ساعت در راه بودیم. اما ارزششو داشت. چون هوای یاسوج عااااالی ب...
26 مرداد 1392

عید فطر...سالگرد....ماهگرد 33 .... و....؟؟؟

  سلام    سلام   صدتا سلام .... بالاخره بعد از یه غیبت طولانی برگشتیم..... جای دوری نبودیم همین دورو برا بودیم. منتظر یه فرصت مناسب برای افتابی شدن.... و بالاخره یه بهونه ... البته  چندین بهونه ی خوب پیدا کردیم که مجبور شدیم برگردیم.... اولین مناسبت:   حلول ماه عید و شادی مسلمین است. پایان ماه روزه، برای صائمین است نشاط و افتخار و شادی و سربلندی از محک الهی برای مؤمنین است   قبل از هر چیز حلول ماه شوال و عید فطر{جمعه 18/ 5 /92} رو به همه ی دوستانم تبریک میگم. ایشالله طاعات و عبادات همه قبول باشه. و تونسته باشیم از ماه مبارک رمضان به خوبی استفاده...
17 مرداد 1392

عاشقانه های من و دخملم

                     سلام نماز و روزهاتون قبول باشه. ایشالله همیشه خوب و خوش و لبتون خندون باشه..... داشتم به تقویم نگاه میکردم (امروز 27 تیر...) برای من که خیلی طول کشید .....تازه یک ماه از تابستون تموم شد... (البته هوز هم تموم نشده )...... روزهای گررررررررررررم  تازه با روزه ... یعنی خونه نشینی .... حتی نمیشه برای یه خرید کوچولو هم از خونه رفت بیرون.... یاد اون سالها به خیر که ماه رمضون وسط زمستون بود. خدا کنه تا زمانی که پریسا به سن تکلیف و روزه گرفتن میرسه دوباره هوا خنک بشه. خوب همه ی اینها رو نوشتم که ب...
27 تير 1392
1826 0 151 ادامه مطلب

سی و دومین ماهگرد پریسا خانم

سلام بالاخره اومدیم... البته دیروز باید میومدیم ولی نشد. لااقل به خاطر ماه گرد پریسا خانم هم که شده باید اینجا به روز بشه... دیروز یعنی دوشنبه 17 / 4 / 1392 مصادف بود با 32 ماهگی پریسا خانم گلم.                قربون دختر قشنگم که هر روز با ناز اداهای جدید و حرفای قشنگش کلی دلبری میکنه. دخترم دیگه داره بزرگ میشه و هر روز چند تا کلمه به دایره ی لغاتش اضافه میشه.و ما هم هر روز ذوق زده تر ار از روز قبل.. خدایا ممنونم که این شیرینی رو به زندگیم دادی...  نوشته بودم که اسم دوست خیالیش که با هم به مدرسه میرن ...
18 تير 1392

چرا؟؟ دیگه!!!

                سلام .ایشالله که همه ی نی نی ها خوب و سلامت باشن.ایشالله دخمل گلم ، پریسا جونم هم سلامت باشه.... پریسا خانم این روزها فقط از مدرسه و خانم معلم و دوستش که همکلاسیش هست و اسمش هم فرشته خانمه برامون حرف میزنه. مثلا وقتی کاری رو درست انجام میده و ما نشون میدیم که خیلی ازش راضی هستیم سریع میره سراغ داستان مدرسه: مامان من دختیه خوبی هستم. مامان من می یم مَدِسه.. خانم مُیَ لِم (معلم )باهام دعوا کرد. میپرسم: چرا خانم معلم باهات دعوا کرد؟ میگه: چون دیر رفتم مدسه. خانم می لم دعوا کرد...دوستم فرشته اومد باهام بازی کرد. فرشته دخیه خوبیه...
6 تير 1392
2523 0 105 ادامه مطلب