پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

خاطرات سفر شهریور 1392 (ماهگرد 34 )

1392/6/25 8:57
نویسنده : مامان پریسا
2,968 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

ما بالاخره جمعه شب برگشتیم خونه.....

جای همه خالی بود . خیلی بهمون خوش گذشت . هر جا که رفتم به یاد همه ی دوستای گلم بودم...

از لحظه ایی که رسیدم هنوز فرصت نکردم بیام اینجا ... بچه دارها میدونن چی میگم...آخ...

ولی مدام به فکر این بودم که بیام و خاطرات سفر رو بنویسم.

راستی تا یادم نرفته برای دخملی بنویسم که 17 شهریور مصادف بود با سی و چهارمین (34 ) ماهگردش که چون در سفر بودیم دیگه نشد که یه پست اختصاصی براش بذارم.

خب دیگه بریم سراغ خاطرات سفر.....

روز 5 شنبه 14 / 6 / 1392 ساعت 7 و نیم صبح سفر ما همراه با دایی حسین و خانوادشون شروع شد.مقصد اولیه ی ما همدان بود ...

بابایی یه تخت راحت و نرم برای پریسا خانم در ماشین درست کرد که پریسا  در تمام طول راه اونجا بود و حسابی خوش به حالش شد....خنده

صبحانه اندیمشک و نهار بروجرد و بالاخره عصر بود که به همدان رسیدیم و یکسره  به طرف غار علی صدر رفتیم....

عکس ها خیلی زیاد هستن برای سنگین نشدن این صفحه لطفا بفرمایید ادامه....

 

به دلایل امنیتی کلا بدونه رمز....چشمک

تکمیل شد در :

دوشنبه 25 / 6 / 1392 ...صبح....

شب رو مجبور شدیم در محوطه ی غار بمونیم و صبح زود برای دیدن غار رفتیم.

ورودی غار علی صدر :

و داخل غار که بسیار زیبا بود :

هم قایق سواری داشت هم پیاده روی و هم پله نوردی آخ 118 تا پله برای بالا رفتن و 140 تا برای برگشتن .... پریسا هم که صبحانشو همون جا خورد و کلی لذت برد.

این هم نمایی از کوهی که غار علی صدر اونجا کشف شده.

ساعت 10 از همدان حرکت کردیم و ظهر به زنجان رسیدیم.

گنبد سلطانیه در زنجان. البته فقط از دور ازش عکس گرفتم.

و بعد از نهار حدود ساعت 5 به طرف تبریز حرکت کردیم.شب به تبریز رسیدیم. و مستقیم به پارک ایل گلی رفتیم. پارک خیلی زیبایی بود و به بچه ها خیلی خوش گذشت.

فردای اون شب یعنی روز شنبه صبح برای دیدن مقبره شعرا رفتیم .

ارامگاه شهریار اونجا قرار داره. مکان بسیار زیبایی هستش..

و تعداد زیادی از شاعران دیگه که برای هر کدوم یک یاد بود اونجا بود و مختصری از زندگی نامه اون بزرگوارها...

دیگه زیاد در تبریز نموندیم و از اونجایی که قبلا تعریفه کندوان رو زیاد شنیده بودیم به طرف اونجا حرکت کردیم.

روستای کندوان ... حدود نیم ساعت از تبریز فاصله داره..

البته خیلی کوچیک بود. تصور من قبلا از کندوان یه چیز دیگه بود...

اتاق های کوچیک و با مزه با سقف های کوتاه و البته کلی صنایع دستی خوشکل.....

نهارمونو همونجا خوردیم (جای همه خالی بود.)

بچه ها هم طبق معمول تا تونستن بازی کردن و بهشون خوش گذشت...

 مجددا به تبریز برگشتیم این بار به بازار تبریز رفتیم و کلی خرید کردیم. 

 روز یکشنبه به طرفه اردبیل و شهر سرعین حرکت کردیم...شهرهای استان اردبیل مناظر زیبایی داشتن البته نه توقف داشتیم و نه عکس گرفتیم ولی آب و هوای بسیار خوب و برای ما تقریبا سردی داشتن.

از شهر های سراب ، نیر هم رد شدیم که مناظر زیبایی داشتن...

ظهر به سرعین رسیدیم و مستقیم به طرفه حمام و استخر آب گرمه سرعین رفتیم. البته از استخرش که خوشم نیومدسبزشاید به دلیل این بود که به اب گرمه اونجا عادت نداشتیم...

بعد از یه اب تنی حسابی ، و صرفه نهار در سرعین ، به طرفه اردبیل حرکت کردیم و بعد از اون هم به طرفه تنگه ی حیران....

از لحظه ایی که وارد تنگه شدیم هوا ابر شد و بارون شروع شد... هوا هم که به شدت سرد شد و مجبور شدیم از همون جا کابشن و لباس گرم بپوشیم...

در هوای مه آلود و بارونی و سرد خوردن آش دوغ خیلی لذت داره و مچسبه نیشخند

و همینطور شیر بلال ...خوشمزهخنده

و بعد هم یه ورجه ورجه ی حسابی که گرمشون بکنه...

و نمایی از تنگه ی حیران ...

دیگه خیلی دیر وقت بود که به آستارا رسیدیم و همون جا یه خونه گرفتیم و شب موندیم...

روز دوشنبه حرکت کردیم و اول رفتیم کنار دریا و پریسا خانم برای اولین بار دریای خزر رو از نزدیک دید (البته قبلا چند بار کنار خلیج فارس رفته ) هوا خیلی سرد و بارونی بود و نمیشد آب بازی کنن ولی به اندازه ی خودشون بازی کردن....خنده

بعد از آب بازی ، به بازار مرزی استارا رفتیم و باز هم کلی خرید که تا نزدیک عصر طول کشید...نیشخند

یه جای خوشکل که شبیه به تالاب بود ولی اسمشو نمیدونم چی بود ، سر راه همون پیدا کردیم و همون جا نهار خوردیم ...

بچه ها از سرما نمیدونستن چکار کننخنده

از جمله پریسا خانم....قهقهه

عصر بود که از آستارا به طرفه گیسوم حرکت کردیم.

جنگل و ساحل گیسوم بسیار زیبا بود. البته موقعی که به اونجا رسیدیم شب شد و همون جا موندیم.

روز سه شنبه و ساحل گیسوم. باز هم هوا بارونی و دریا مواج ... یکی از زیباترین لحظه های اونجا این بود که شب کنار ساحل با صدای دریا به خواب میرفتیم و صبح هم با صدای دریا بیدار میشدیم..قلب

و جنگل های زیبای گیسوم ... کلا جاده در بین درخت ها غرق شده بود...

و پریسا در این جنگل زیبا...

از گیسوم به طرفه انزلی حرکت کردیم. یه اتفاق کوچولو در راه برای دایی حسین افتاد که باعث شد کمی معطل بشیم و دیگه عصر بود که به انزلی رسیدیم.

کنار دریا رفتیم و همون جا موندیم ...

شب بچه ها که خواب رفتن ، رفتیم کنار ساحل و قدم زدیم...واقعا لحظه های رویایی بود...یادش به خیر...خیال باطل

و تا روز چهارشنبه ظهر همون جا موندیم.

ظهر به طرفه لاهیجان حرکت کردیم و تقریبا 4 عصر به اونجا رسیدیم و برای سوار شدن به تله کابین رفتیم....

و باز هم ابر و بارون و هوای خنک...

منظره ی بالای کوه بسیار زیبا و دیدنی بود...

پریسا و بچه ها همون بالا کلی بازی کردن...

حدود 2 ساعتی بالا بودیم و بعد برگشتیم...

نمایی از جاده از بالای تله کابین...

بعد از لاهیجان و برای این که برای اخرین بار دریا رو دیده باشیم، و هم شب رو بگذرونیم به طرفه چمخاله حرکت کردیم و دیگه شب بود که کنار دریا رسیدیم.

ساحل چمخاله هم خیلی زیبا بود خصوصا اسکله ایی که کنار ساحل بود و باز هم بارون و امواج بلند دریا.....

از روز 5 شنبه هم که سفر برگشت ما شروع شدشهر های سر راهمون : لنگرود - رود بار - استانه - و....  و شب رو در قزوین موندیم و دوباره صبح جمعه حرکت کردیم و شب ساعت 11 به خونه رسیدیم....

جای همه خالی بود .... به ما که خیلی خوش گذشت..بغل

تبریز که بودیم این ها رو دیدم که میفروختن و مردم زیاد ازشون میخریدن ما هم جو گیر شدیم و رفتیم خریدیم گفتن اسمشون البته اگر اشتباه ننوشته باشم : قمبزه  هستش...مزه اش هم نزدیک به همون خیار خودمونه...نیشخند

و در همدان هم از این کدو تنبل های خشکل... کدو تنبل هایی که در شهر ما میارن بیشتر زرد رنگ هستن ولی رنگه خوشکل این ها برامون جالب بود..

تبریز که بودیم خیلی دوست داشتم مامان ریحانه جونو ببینم. ولی خب قسمت نشد.... ایشالله در سفرهای بعدی بشه سیما جونو از نزدیک ببینم. ازشون ممنونم که چند بار تماس گرفتن و حالمونو پرسیدن. 

 

ببخشید که پستمون طولانی شد دیگه همشو در یک پست خلاصه کردم. عکس ها خیلی زیاد بود و مجبور شدم خیلی ها رو حذف کنم برای همین رمزو برداشتم.چشمک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (103)

مامان ساجده
23 شهریور 92 18:22
انشالا بهتون خوش گذشته باشه منم رمز میخام لفطن
www.sajigol.blogfa.com


رمز نداره گلم. بفرمایید
مامان آرمیتا
23 شهریور 92 20:25
سلام گلم زسیدن بخیر ما منتظر رمز هستین تا سفرنامه قشنگتون بخونیم


ممنون عزیزم. بفرمایید رمز نداره
مامان ارسطو
23 شهریور 92 21:56
سلام مامان پریسا جون رسیدن بخیر ایشالا که خوش گذشته باشه اگه میشه لطفان به منم رمز بده



سلام زهرا جون.ممنون گلم.
بفرمایید رمز نداره
مامان ارسطو
23 شهریور 92 21:58
عزیزم برای مهد کودک پریسا جون اقدام کردی؟


هنوز نه
مامان ریحان
23 شهریور 92 23:57
سلام
رسیدن بخیرررررررررررررررر

رمز لطفن


سلام گلم
مامان سونیا
24 شهریور 92 10:47
در صورت امکان رمز


رمز برداشته شد گلم
(زهره)مامان فاطمه
24 شهریور 92 10:49
به ما رمز میدی


رمز نداره گلم
(زهره)مامان فاطمه
24 شهریور 92 10:50
رسیدن بخیر وسلامتی
مامان دوفرشته
24 شهریور 92 11:30
رمز لطفا
مامان آناهیتا
24 شهریور 92 18:57
رسیدن بخیر عزیزم امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه
مامان تارا
24 شهریور 92 22:29
سلام بر خانواده دائم السفر رمز چنه؟
زهرا مامان فنچی
25 شهریور 92 0:49
ایشاا.. بهتون خوش گذشته باشه
مامان محمدحسین
25 شهریور 92 9:49
سلام ماشاالله اینجاست که باید گفت تریپش منو کشته انشاالله که بهش حسابی خوش گذشته امیدوارم که جمعتون همیشه به گرمی جمع باشه و سایه تون بالاسرش باشه به وبلاگ من سر بزنید شاید لوازمش به کارتون اومد ضمنا به مرور زمان مرتب لوازمش اضافه میشه
مریم--------❤
25 شهریور 92 10:25
سلام عزیزمــــــــــــــــــــــ
سفر به خیر عزیزم امیدوارم ب شما مخصوصا پریسا گلی خوش گذشته باشه
عکسهاتون خیلی قشنگ بود
کندوان خیلی قشنگه این اولین باره عکساشو میبینم


سلام
ممنون مریم جون.
شما خوبید؟
مریم--------❤
25 شهریور 92 10:26
وای تالاب آستارا خیلی خوشگله
(زهره)مامان فاطمه
25 شهریور 92 11:35
ایشااله همیشه به شادی وتفریح .
مامانی همه جارو گشتیاااا.به پریساجونم خوش گذشته .راستی چرا نظراموتایید نمیکنی


ممنون
شرمنده که طول کشید.
مامان فرنيا
25 شهریور 92 11:49
عجب سفر خوبي اخرهاي تابستان و اين همه بارون واقعا عاليه
ادم باور نميشه اين پست مال شهريور باشه با ان همه لباس گرمو كلاه و كاپشن


حالا تصور کن این ها زمستونشون چطوریه
مامان فرنيا
25 شهریور 92 11:50
راستي اسم انميوه چه بامزه بود من تاحال نشنيده بودم و نديده ام اخه ما هم تبريز رفتيم ولي از اين چيزها نديديم اخه من هم دوست دارم خوراكيهاي محلي هر شهري را امتحان كنم


من هم دقیقا به همین دلیل گرفتم.
مامان فرنيا
25 شهریور 92 11:51
پريسا خانم معلومه حسابي لذت برده از همراهي بچه هاي دايي
مامان فتانه
25 شهریور 92 12:33
ووووووواااااااااااااااااااااااااااا با این عکسایی که گذاشتین و جاهایی که رفتین معلومه حسابی بهتون خوش گذشته....ولی خانمی شما که بیشترشو تو راه بودین دخملی خسته نشد؟اره اردبیل خیلی خیلی سرده ما یک بار تو تابستون رفتیم داشتیم میلرزیدیم از سرما....خلاصه عکسا عالی بودن
مامان فتانه
25 شهریور 92 12:34
وووووواااااااااااااااااااااااااااا با این عکسایی که گذاشتین و جاهایی که رفتین معلومه حسابی بهتون خوش گذشته....ولی خانمی شما که بیشترشو تو راه بودین دخملی خسته نشد؟اره اردبیل خیلی خیلی سرده ما یک بار تو تابستون رفتیم داشتیم میلرزیدیم از سرما....خلاصه عکسا عالی بودن


هم جاده بود هم استراحت. طوری میرفتیم که خسته نشیم.
خوشی سفر به همینه دیگه...
مامان فرشته های آسمانی
25 شهریور 92 14:15
سلام
رسیدن به خیر چه سفر جالبی داشتید طرفهای تبریز خیلی قشنگه ولی من خاطره ی خوبی از اونجاندارم امیدوارم همیشه به شادی وسفر
از بابت عکسها هم ممنون زیبا بودند اینم یه بوس برای پریسا جون که خیلی وقت بود ندیدم بودمش


سلام.
اخی!!! چرا؟ ایشالله همیشه خاطرات خب داشته باشید.

ممنون
مامان دوفرشته
25 شهریور 92 14:25
به به چه عکسایی
همیشه به سفروگردش باشیدعزیزم


ممنون عزیزم
مامان *
25 شهریور 92 17:29
خیلی خوش گذشته بهتون !

دلم برای یه مسافرت اینجوری تنگ شده !

شاید خیلی هنر کنیم بریم یه سرقم این روزها !

از شهرمون خسته شدیم !

پریسا دیگه خانومی شده برای خودش !

خدا حفظش کنه !

ایشالله قسمت شه و برید.
نایب زیاره بشید .

ممنون
مامان ارسطو
25 شهریور 92 22:00
خدا رو شکر بهتون خوش گذشته و به سلامتی برگشتین ایشالا همیشه به سفر و گشت وگذار


ممنون زهرا جون

دلمون واستون تنگ شده.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:13
سلام..ببخش دیر شد...
امدند و رفتند...کارها همه شون انجام شد...بد نبود..معمولی..
تو خوبی؟



ممنون عزیزم.
خدا رو شکر.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:14
رسیدن به خیر عزیزم..ان شالله همیشه در کنار هم خوب باشید..دست این بابایی خوب درد نکنه...خدا حفظشون کنه حسین اقا را در کنارت


ممنون عزیزم.جاتون خیلی خالی بود. تمام طول راه به یادت بودم.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:15
نیست تو پله اصلا نداری...اونجا هم غافل نبودی از پله..میخواستی تو سفر یادت نره..


دقیقا همینو به حسین گفتم.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:17
کندوان را من هم ندیدم..ولی شنیدم جز معدود جاهایی هست که این طرز خانه سازی هنوز توش جریان داره...ولی خب روستاست مریم...باید کوچک باشه..جالب بوده...


اما الان هم دیگه این مدلی نمیسازن.
همین ها هم در حال تخریب بودن.

اره روستا بود خیلی کوچیک و خاص.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:31
وای چقدر گردنه حیران خوشگله...نوش جونتون...


مرسی گلم. واقعا زیبا بود.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:43
کنار دریا می رقصند؟


اینجا نه. یعنی ما که چیزی ندیدم.
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:48
عکس جاده جنگیت خیلی خوشگله..دو نفره است


وای خیلی جات خالی بود.

نه بابا 2 نفره نبود ما که کلا 7 نفر بودیم
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:53
پریسا را تو نوشتی؟


اره . خیلی هم روش کار کردم.

اما اون شکلک رو زندایی کشید
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:54
ما می گیم کمبوزه...کدو خوشگله است که گفتی؟نوش جونتون...


شاید این هم همون باشه که شما میگید.

اره همونه.
ممنون
ღبارانღ
25 شهریور 92 23:55
عکسهات خیلی خوشگلند...ان شالله همیشه به سفرهای خوب خبو باشی...خوشحالم بهتون خوش گذشته دوستم...پری را ببوس



مرسی عزیزم. تازه دارم یاد میگیرم.
ممنون جات خیلی خالی بود.
خواهرفرناز
26 شهریور 92 0:02
وای خدایا چه قدر عکس.... حسابی خوش گزشته.... همیشه بگردین وخوش بگزرونید پریسا وجون ومامانش فرستادموبراتون هزار تا بووووووووووس
مامان ریحان
26 شهریور 92 4:02
سلام

ممنونم که تو پست از ما هم یادی کردید
فردا حتمامیام و این پستو با دقت بیشتری می خونم


سلام گلم. خواهش میکنم. فقط افسوس میخورم که ندیدمتون.
مامان نرگس
26 شهریور 92 7:40
به به رسیدن به خیر 34 ماهگی پریسا خانم مبارک ایشالا همیشه خوش و سلامت باشید معلومه خیلی خوش گذشته خدا رو شکر. دلمون آب شد برای یه سفر حسابی
مامان نرگس
26 شهریور 92 7:41
با نام رضا به ســـینه ها گل بزنید ، با اشک به بارگاه او پل بزنید،

فرمود که هر زمان گرفتار شدید، بردامن ما دست توسل بزنید
عیدتون مبارک التماس دعا



مرسی
عید شما هم مبارک
مامان سيد محمد سپهر
26 شهریور 92 9:46
سسسسسسسلام سفر خوش


سلام
ممنونم
عمه ی آتنا
26 شهریور 92 11:10
همیشه تو شادی باشیننننننن عکسها خیلی زیبا بودن حالا از آستارا چیزی خریدین؟ ما که رفتیم دیدیم مثه سالهای قبل نبود،من خودم عاشق سرعینم شما نمیدونم چطور دوست نداشتینراستی فقط کرمانشاه نیومدیناااا


یه خریدایی کردیم دیگه

سرعین خوب بود اما از استخر اب گرمش خوشم نیومد.

مسیرمون نشد. ایشالله سال اینده.
الهه مامان یسنا
26 شهریور 92 11:23
چه سفر خوبی رفتین خوش باشی همیشه عزیزممممممممممممم..چقدر هم عکسهای نازی شدن


لطف دارید ایشالله برای همه از این سفر هخا پیش بیاد.
مامان ریحان
26 شهریور 92 11:33
سلام

همیشه به گردش و تفریح

خوشحالم بهتون خوش گذشته می دونی که منم خیلی دلم میخواست ببینمتون اما با اومدن مامانمینا همزمان شد شرمنده دیگه

کندوان فقط بخاطر سبک خونه هاش معروفه حالا خوبه شما اون بالاها رفتید من که 2 بارم رفتم نرفتم اونجا

دیزیم نوش جونتون چطور بود خوشتون اومد من اصن دیزی های اینجا رو نمیخورم زیاد بوی پی ( چربی ) میده منم که حساسسسسسس


سلام عزیزم.
ممنون.خب دیگه قسمت نشد.

شاید گرمی هوا و افتاب اذیت کرد وگرنه کلا خوب بود.

این ها به دیزی میگن ابگوشت ..تازه کلی هم ازش ایراد گرفتیم.
مامان ریحان
26 شهریور 92 11:37
پس سرعینم رفتید آب گرم اون موقع رفتید شلوغ نبود ؟

راستی از پشه ها در امان بودید اونجا

آش دوغم نوش جونتون همینطور بلال

آستارا قیمتا چطور بود ؟

عکس پریسا کنار دریا دوست داشتم خیلی خوشگل لبخند زده

اون خیاراهم اینجا به ترکی بهش میگن چالا خیلیم خوشمزه ست

بله خیلی شلوغ بود. با این که قدم به قدم اب گرم و استخر بود و.لی همه شلوغ بودن.

شب نموندیم برا همین از پشه هاش خبر ندارم.

خب عزیزم من هم از تبریز گرفتم همون فروشنده بهم گفت اسمش اینه.
مهرنوش مامان مهزیار
26 شهریور 92 12:27
عزیزم رسیدن بخیر معلوم که حسابی بهتون خوش گذشته 3 سال پیش ما هم همین مسیر رفتیم و 3 خانواده بودیم خیلی خیلی خوش گذشت .


ممنون.
مسافرت در جمع و خانواده بیشتر لذت داره.
نایسل
26 شهریور 92 17:17
سفرهای بی خطر خانم چقدر دختر ماهت بزرگ شده


لطف داری خانمی
لحظه های من و تو
26 شهریور 92 17:26



مامان تارا
26 شهریور 92 17:35
در باغ ولایت گل خوشبوست رضا / سروچمن گلشن مینوست رضا

نومید مشو زدرگه احسانش / زیرا به جهان ضامن اهوست رضا

میلاد هشتمن نور ولایت، تبریک و تهنیت


مرسی گلم. عید شما هم مبارک
مامان تارا
26 شهریور 92 17:40
34ماهگیت مبارک خانوم گلم

واااااااااااااااااااااااااااااااااو چقد مسافرت !!! مریم جون خسته نباشی

عینکشو
چقدهم شبیه کندوهستند.... جالبه

ناهارو عشق است


ممنون رویا جون

سلامت باشید. خب میومدی با هم میرفتیم.

اره خیلی جالب بودن. نمیدونم چطور به عقلشون رسیده این مدلی بسازنشون
نایسل
26 شهریور 92 17:40
عزیزم مرسی واسم دعا میکنی من سپردم به خدا چه خوب چه بددد هر چی صلاح خودشه
راستی....


پریسای نازنازی و ببوس


کار خوبی میکنی.هر چی کمتر دلهره داشته باشی موفق تر میشی. خدا بزرگه

ممنون گلم.
مامان تارا
26 شهریور 92 18:08
من کشته ی این کلی خرید کردنا هستم

اوه اوه لباس زمستونیشو ... آی میچسبه این آش دوغ
حالا بیا وسط .. دست دست .. قر کمرو این کمره یا فنره ...

واقعاً این گیسوم زیباست

در پایان یه خسته نباشید در حد المپیک


خب دیگه یکی از هنر های بانوان خرید کردن و پول خرج کردنه

بله دیگه تا دلت بخواد قر دادن

جاتون خالی بود
مامان سونیا
26 شهریور 92 18:24
به به همیشه به سفر چه جاهای خوبی رفتید شما که تا زنجان اومدید کاش یک شما ره ای از هم داشتیم همدیگر رو میدیم چه لباسهایی پوشید پریسا خانم به به چه آشینوش جونتون
عکساتون خیلی قشنگه
حسابی خسته شدید توی این چند روز ولی ارزشش رو داره حال وهواتون کلی عوض شده
با اون خریدهایی که کردید خستگی به تنتون نمونده اصلا



وای اصلا یادم نبود شما اونجایی هستید. خیلی حیف شد

ممنون عزیزم.جاتون خالی بود.
مامان مرضیه
26 شهریور 92 20:43
سلام معلومه که خیلی بتون خوش گذشته همیشه به خوشی ولی اون دیزیو خوب اومدین دهنم آب افتاد


سلام
درسته جاتون خالی بود.
عکسش خوبه ولی کلا اونها بلد نبودن دیزی چیه. ما کلی ازشون ایراد گرفتیم.
مامان ساجده
27 شهریور 92 0:33
سلام چقدر خوب که بهتون خوش گذشته وخداروشکر چقد جاهای قشنگی مخصوصا جنگل گیسوم وجاده ی اون عکسای دخملی هم خیلی خیلی قشنگ شده انشالا شاد باشی وبمونی عزیزم


سلام.
ممنون عزیزم.
جای دوستان خالی بود.
ایشالله شما هم.
مامان محمد صدرا
27 شهریور 92 5:31
سلام مامان پریسا جون رسیدن بخیر ایشالا که خوش گذشته باشه.چه سفر نامه زیبایی


سلام عزیزم.
ممنونم.
مهرنوش مامان مهزیار
27 شهریور 92 8:04
عزیزم سلام . شما هم گلستان ساکن هستید ؟ همسایه ایم؟


سلام گلم.
نه عزیزم.راه دوره ولی همشهری هستیم.
مريم مامان ماهان
27 شهریور 92 8:32
چه سفر خوبي
خوشحالم كه به شما و پريسا جون خيلي خوش گذشته


مرسی
مامان سيد محمد سپهر
27 شهریور 92 9:40
سلام عزيز دلم ..دل ما هم براي شما تنگ شده بود...ببوسين روي ماه پريسا جون را


سلام
ممنون دوستم.
عمه ی آتنا
27 شهریور 92 9:53
آره ما کرمانشاه هستیم،پس فکر کردین کجاییم؟ راستی منم پارسال از همدان از همین کدوها خریدم باهاش خورشت درست کردم خیلیی خوشمزه شد با آلو،دارچینم زدم بهش و ادویه های دیگه که الان یادم نیست

وقتی رفتیم گفتن کدوهای پارسالمون گرون تره نمیدونم دلیل چیه1سالم توی خونه بمونه خراب نمیشه


خب نمیدونستم. اما حالا میدونم

چه جالب برای یک سال قبل هم هست!!!!؟؟؟؟
مامان آرمان
27 شهریور 92 11:15

___________0000________________0000
________00_________________________00
______0_______________________________0
____0__00000___00000___________________0
___0__0000000_0000000___________________0
__0___000000000000000__000000000000000___0
_0_____0000000000000____0000000000000_____0
00______00000000000_______________________00
0_________0000000__________________________0
0___________000____________________________0
0____________0_____________________________0
0___________________________________________0
0__________________________________________0
0__________________________________________0
_0___________000____________000___________0
__0____________00000000000000____________0
___00____________000____000____________00
_____0_____________000000____________
رسیدن به خیر


ممنون
مدرسه مامان ها
27 شهریور 92 13:24
سلام مامان عزیز
از خوندن خاطرات شما لذت بردیم ماشاالله نصف شهرهای ایران رو گشته بودیدا ان شاالله همیشه به گردش و سف باشید و بهتون خوش بگذره، این سفرها نه تنها برای ما آدم بزرگا لذت بخش و خاطره انگیزه برای بچه ها هم خیلی خوبه مخصوصا که خانوادگی باشه و بچه های دیگه هم همراه و هم بازیشون باشن


سلام به خانم معلم های عزیزم.

بله دقیقا همینطوره. خیلی به بچه ها خوش گذشت. به خصوص که بزرگا هم باهاشون همراهی بکنن
سمیرا
27 شهریور 92 20:34
سلام چنر روز سفر بودین این همه شهر رفتین؟خدا رو شکر به سلامت رفتین و برگشتین و خوش گذشته


سلام
9 روز . ولی نهایت استفاده رو بردیم.
نایسل
27 شهریور 92 23:19
اره امیدم به خودشه


خدا بزرگه
مامان امیرعلی جیگر
28 شهریور 92 0:21
به به سفر بخیر مریم جون.

عجب سفرنامه ای کلی حال کردم با عکسا.

خودمو همش کنار دریا میدیدم


میام برا کامنت بارون


ایشالله قسمت بشه و برید...

باشه عزیزم.
حیران
28 شهریور 92 9:27
به به رسیدن به خیر همیشه به سفر و گردش و تفریح ....
گمونم جاده گیسوم به همه سفر میچربه من که از اون جاده دل نمیکنم


اگر دوباره بخوام برم اون طرف ها فقط گیسوم رو انتخاب میکنم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
28 شهریور 92 15:45
مامان همیشه به گردش و تفریح ارزوی سلامتی و شادی براتون دارم عکسهابسیار زیبا بود خوش باشید


مرسی گلم. ایشالله برای شما هم پیش بیاد. واقعا به بچه ها خوش میگذره و همچنین بزرگا.
مرضیه مامان آنیتا
28 شهریور 92 17:18
سلام عزیزم,رسیدن بخیر خانمی
خدا رو شکر اینهمه بهتون خوش گذشته.
راستی از اون میوه هم که گفتی بهبهانی ها دارن همون خیاره ولی می گذارن اینقدر بزرگ بشه مثل خربزه اما همون خیاره!بهش می گن مرپینه(می گن هر کی بخوره زمستون سرما نمی خوره!)شاید ایمنی بدن رو بالا می بره که همچین خاصیتی داره


سلام.
مرسی عزیزم.
چه جالب.من هم بار اول بود اینو میدیدم.
پریسا
28 شهریور 92 22:17
دوست عزیز امروز با وبلاگتون آشنا شدم.شما هم ظاهرا خوزستانی هستین؟خوشحالم از آشناییتون.اگر تونستید به وبلاگ من هم سری بزنین.


چشم در اولین فرصت که بلاگفا اجازه بده میام.
لحظه های من و تو
29 شهریور 92 12:29
ماشالله به این میگن سفر .انقدر خوشکل و با جزییات نوشته بودی که انگار ماهم باهاتون سفر بودیم


جاتون خالی بود.

خب دیگ خوش گذشت برا همین جزئیات هم از یادمون نمیره.
(زهره)مامان فاطمه
30 شهریور 92 9:39
وای چه سفر خوبی حسابی خوش گذشته هااااااا


بله جای شما خالی بود
معصومه(مامان آریا)
30 شهریور 92 10:25
عزیزم عکسا خیلی خوشگل بودن امیدوارم این لبخن خوشگل همیشه روی لبای خوشگلت باشن


ممنون دوست عزیز
مامان یاسمن و محمد پارسا
30 شهریور 92 14:43
بفرمایید خصوصی


مرسی عزیزم.
مامان زینب
30 شهریور 92 15:58
سلام رفیق قدیمی
خوبی؟
خوشی؟شنگولی؟
همیشه به شادی و سفر و تفریح و آش دوغ خورونو و بلال خورون و همه چجیییییییییییی


سلام دوست قدیمی

و همچنین شما هم.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
30 شهریور 92 17:24
سلام عزیزم...
رسیدن بخیر...

واقعا لذت بردم از دیدن این همه مناظر زیبا، از دیدن شوق در چشمان پریسا. واقعا خوشبحالتون که اینقدر لذت بردین...

خدا رو شکر که سلات برگشتید...


سلام خانمی.

ممنون از لطفتون.
ღبارانღ
30 شهریور 92 19:51
سلام...
منمــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
خوبی؟
تو خودت باشی همین برای من یه لطفه..قربونت بروم.طوری نیست کامنتت تو دلمه...


سسسسسسسسسسسلام
مرسی عزیزم.
اخه نمیدونم این بلاگفا چه پدر کشتگی با من داره..
ღبارانღ
30 شهریور 92 19:58
نه گلم یکی نشد...
ولی ادم تنبل همیشه بلده..ظهر هم داریم جمع میکنیم نشسته برنامه می نویسه..همکارم هم هی می رفت و می امد می گفت پاشو.. من خنده ام می گرفت..دوباره اون محل نمی داد می گفت خب...اون دوباره..انیقدر گفــــــــــــــــت تا اون از رو رفت...منم که می دونی اصلا ساکتم...و میخندیدیم...


خیلی خوشحال شدم که یکی نشد. بهت گفته بودم نمیشه ولی ته دلم کمی نگران بودم.

اخه چه کاریه؟؟!!!
ღبارانღ
30 شهریور 92 20:29
اره واقعا گفت...برای همین می گفت نه می خوردتت.راست می گیا ..خوب کاری میکنی..خب اخه تو مثالت روی اسم بود گفتم مگر اشکالی داره..من ذهنم به این حرفها نرفت...
ღبارانღ
30 شهریور 92 20:32
ممنون برای اینکه اینقدر وقت گذاشتی و مهربونی هات...


خواهش میکنم عزیزم.قابل شما رو نداشت
ღبارانღ
30 شهریور 92 21:23
نه این ریتمش هم غم داره...ولی شعرش خوبه...یه جورایی خاطره است...
برای همین می گم حالا نه...دیدی که گفتم کلا این زمینه ام در حال فعال شدنه.. نمی خوام فعال بشه


من میدونم شما هر چی انتخاب کنی ی جورایی تکه.
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:11
ممنون عزيز دلم


خواهش میکنم
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:12
خوشگل مي بينيد ......راستي خوبي خانومي...سفرها خوش گذشته ..پريسا جون چطورن....خوشحالم كه خوشحاليتون را مي بينم..اميدوارم هميشه اين خوشبختي در زندگيتون مستدام باشه...جالبه شما و مامان علي خوشتيپ همين الان برام پيغام گذاشتين..واقعا دلاتون شبيه همه


مرسی عزیزم.جاتون خیلی خالی بود.ممنون از حضورتون

ایشالله شما هم همیشه خوش باشید.
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:26
نه براي من كه آرام شنيده مي شود.....صداي گل پسري است...كه شعر اي ايران را خوانده اگه امكان داره يه بار ديگه امتحان كنيد


افرین به گل پسر.

نه عزیزم احتمالا مشکل از مرور گر باشه.
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:40
عزيزم ...حالا شما با دور تند مي توني چند تا بشكن هم بزني


امر دیگه ایی هم دارید در خدمتیم.


مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 8:50
نه گلم همين را هم انجام بدي از سرم زيادي يه.....ببوسين پريسا جون را [



به روی چشم عزیزم.
حالا من انجام بدم کی ببینه و تایید کنه؟
مامان ترانه و برنا
31 شهریور 92 9:18
ممنونم مهربونم
بله من یه دختر به نام ترانه دارم عزیزم
ادرس وبلاگشو واستون گذاشتم


لطف کردید گلم. البته ترانه جون از قبل لینک ما بود الان داداشش هم اضافه شد.
مامان سيد محمد سپهر
31 شهریور 92 11:14
عزيزم.......
بعله كه صداي گل پسرم قشنگه....همون بايد مرورگرتو عوض كني....البته ني ناي شما هم قشنگه


چشم
مامان ترانه و برنا
31 شهریور 92 12:43
اره دیگه خدا از بس ما رو دوست داره مسئولیت یکی دیگه از بندگانش و داد به ما


موفق باشید عزیزم.
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
31 شهریور 92 13:11
به بببببببببببه دوباره سفر
خوش گذشت ؟
چه جای گرم و نرمی خوشبحالت پریسا خانوم خیلی هواخواه داریا
ماهگردتم مبارک خانوم خانوما روز بهروز داری بزرگو بزرگتر میشی خدا حفظت کنه عززززززززززیزم


بله عزیزم
جاتون خالی بود.
البته دیگه اخر تابستون و سفر اخریه....

دیگه یه پریسا خانمه دیگه...
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
31 شهریور 92 13:33
تلگرافتو چک کن مریم عزیز


ممنون عزیزم
ترکان
31 شهریور 92 15:05
مرسی که به وبلاگم اومدیدمن جواب کامنتهارو تو وبلاگم میدمبا افتخار لینک شدین


من هم ممنون عزیزم.
زهرا مامان فنچی
31 شهریور 92 17:07
فداتون


فریبا
31 شهریور 92 20:04
همیشه به سفر و خوشی عزیزم... چه جاهای قشنگی رفتید خوشا به حالتون
ایشالا همیشه همینطور خوش و خرم باشید عزیزم



ممنون فریبا جون. لطف کردید.
فریبا
31 شهریور 92 20:06
راستی عزیزم اون میوه هه اسمش خِرچه هستش. ما خودمون اصالتا تبریزی هستیم و تو باغچه ها از اینا زیاد می بینیم


فعلا چند تا اسم پیدا کرده

حتما حق با شماست. البته خوب شاید اسمه محلیش فرق داره.
مامان آناهیتا
31 شهریور 92 23:32
سلام عزیزم وای چقدر خوشحال شدم وقتی پستتونو خوندم که اینقدر بهتون خوش گذشته . ساخل گیسوم فوق العاده است من عاشق جنگل هاشم
عاشق لباس گرم پوشیدنت پریسا جون دیدی خاله چقدر سرده . دیگه ببین زمستون چه جوری

امیدوارم همیشه هر جای ایران و دینا برید بهتون خوش بگذره . ای کاش بودم شمال تا ازتون پذیرایی می کردم .


واقعا زیبا بود.

اره من هم میگم اگر تابستون اینجوریه وای به حال زمستون.

ای کاش میدیدمتون. البته نه برای پذیرایی
مامان ریحان
1 مهر 92 2:04
دوباره پاییز
اما نه ((فصل خزان)) زرد!
دوباره پاییز
اما نه فصل اندوه و درد!
دوباره پاییز
فصل زیبای سادگی
دوباره پاییز، موسم شدید دلدادگی . . .
پاییز مبارک


ممنون سیما جون
مامان آنیل
1 مهر 92 10:22
سلام دوست عزیز سفر بخیر همیشه به گردش عزیزم. پس پریسا جون اومده بودن اردبیل و ما بی خبر بودیم کلی خوش گذروندین، من عاشق گیسوم هستم خوشحالم که بهتون خوش گذشته بوووووووووووووس


سلام گلم.
تازه دارم متوجه میشم که دوستامون کجاها هستن.
سمانه مامان پارسا جون
1 مهر 92 10:33
عکسهاتون خیلی خوشگل و خوشمزه بودن
با دیدن دیزی ها دهنمون آب افتاد خواهر


آخیییییییییی
ناراحت نباش عزیزم اون چیزی که فکر میکنی نبود.
مامان آرشیدا کوچولو
1 مهر 92 15:23
سلام عزیزم همیشه به سفر و شادی امروز جاتون خیلی خالی بود بچه ها کلی رنگ انگشتی بازی کردند ... عزیزم مطالب بیشتر همون مطالب روانشناسی کودکه اون روز در مورد مغز و کارکردش ... این سری در مورد اینکه بازی هدفمند چقدر میتونه این سیناپس ها رو هدایت کنه


سلام عزیزم.
خیلی حیف شد دوست داشتم بیام اما نشد...
آجی مهدیه
3 مهر 92 13:59
هوووووووووووممممممم
حسودیم شد منم سفر دریایی میخوام


جاتون خالی بود.
آجی مهدیه
3 مهر 92 14:00
دختر پدر این پریسای منو در آوردیا
نیگا نیگا شبیه اسکیموها شده


خب سرد بود چیکار میکردم؟
مامان امیرمحمد
4 مهر 92 12:33
سفرتون بخیر و خوشی ....
چه سفرنامه کامل و جامعی نوشتی ....
معلوم که حسابی هم به شما و هم یه پریسا جون خوش گذشته ....
همیشه شاد باشید ............




ممنون گلم. لطف کردید.
مامان اسرا واسما
7 مهر 92 7:57
خوشحالم که سفر خوبی داشتین وبه همتون خوش گذشته. کدوم استخر رفتین که خوشتون نیومد من که اونجا استخر ایرانیان رو خیلی دوست دارم .استخر کودک هم داره
مامی امیرین
7 مهر 92 9:01
چه سفر پرباری..همه جا رو با هم رفتن هم عالمی داره ها!تا حالا تجربش نکردم..
وای مریم جون من عاشق اردبیل و این گردنه حیرانم.پارسال 3 شبی که تو خونه اونجا خوابیدم انگار تو بهشت خوابیدم هنوز یادم نرفته.امسالم میخواستیم بریم اما نشد...نپاد همسرم به اونجا بر میگرده و خوانوادش چند تا خونه اونجا برای تابستون دارن.اما نشد که بریم
قربون اون پریسا برم که از سرما خودش و قایم کرده.
ایشالا همیشه خوش باشین و خنده روی لبتون.


ممنون سمیرا جون.
خوب همسفر ها هم با هم فرق دارن. اگر خوب باشن مسلمه که بیشتر خوش میگذره...
اره من هم اونجا رو خیلی دوست دارم. حیف که شب و در تاریکی رسیدیم اونجا.