پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 27 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

مادر

  در روز تولدم برای تو نوشتم و روز مادر هم برای تو مینویسم: دخترکم... دلبندم.... از زمانی که وجودت خانه ی کوچک قلبم را روشن کرد مفهوم وجودم را درک کردم... از زمانی که زبان گشودی و گفتی : مادر غروری وصف ناشدنی تمام وجودم را فرا گرفت ای زیبا ترین مخلوق هستی در این زیبا ترین روز که خدایم برایم خلق کرده با ندای قلبم با تو سخن میگویم دوستت دارم در این روز زیبا آرزویم برای عزیز ترینم این است: چه در کنارت باشم و چه نباشم الهی این حس زیبای مادر شدن را درک کنی     مادرم به دست های مهربانت بوسه میزنم از خدا برایت سلامتی عمر طولانی آرزو...
10 ارديبهشت 1392

دیدار زیبا در نمایشگاه

  سلام. ایشالله که همه  خوب باشن. این مدت اینقد سرم شلوغه که حتی فرصت سر زدن به وبلاگ دخملی رو هم ندارم چه برسه به دوستای گلم که همیشه به یادمون هستن. اما خبرها ، خبر خوش هستن. ایشالله این هفته که بگذره و در هفته ی آینده با دست پر میام سراغ دفتر خاطرات دخملی و همینطور بقیه ی دوستای گلم. فقط دیگه نخواستم این خاطره ی خوشکل بیشتر از این ثبت کردنش دیر بشه.   هفته ی گذشته در شهرمون یه نمایشگاه کتاب کودک برگذار شد و روز 4 شنبه ما تونستیم برای دیدن نمایشگاه بریم. میدونستم که بعضی از دوستای همشهری هم میخوان به اونجا برن اما هیچ قرار خاصی گذاشته نشد. تازه وارد سالن مورد نظر در نمایشگاه شده بودیم که یه...
8 ارديبهشت 1392

رنگارنگ های پریسا

  سلام به همه ی دوستای عزیزمون.و سلام به پریسای گلم.ایشالله همه خوب و خوش باشن. این روزها ، روزهای قشنگیه که مامان و پریسا با هم میگذرونن . خرابیه کامپیوتر هم به نفع پریسا خانم تمام شد چون تمام وقت مامانی به پریسا خانم اختصاص پیدا کرده.....   اما نمیدونم این همه وابستگی خوبه یا بد.... دیروز خونه ی مامان جون بودیم. بعد از ظهر کاری پیش اومد که باید تنهایی بیرون میرفتم. پریسا همین که متوجه شد که باید تنها پیش مامان جون بمونه شروع کرد به زبون ریختن: مامان کجا میری؟ من: باید برم جایی... کار دارم عزیزم. شما پیش مامان جون بمون تا برگردم. پریسا: نه مامان من هم میام... اُفا" (لطفا") خواهش میکنم من هم ب...
2 ارديبهشت 1392

نامزدی دایی و.......

  سلام به دوستای گلم و سلام به پریسا خانم عزیزم. این چند روز حسابی درگیر بودیم. برای چیییی؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه......... لییلیلیلیللللللللللییییییییی دایی ابراهیم داره داماد میشه  سه شنبه شب هم مراسم نامزدی بود . ایشالله نوبت همه ی جوون ها وای وای وای خواهر بزرگ داماد بودن خیلی سخته  اما باشه از این زحمت هاااا ایشالله هم دایی ابراهیم هم عمه بهاره  و هم همه ی جوون هایی که دارن ازدواج میکنن خوشبخت بشن. خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد. هر چند من و مامان جون و دایی ابرهیم مجبور شدیم تنهایی تمام کارها رو انجام بدیم و دقیقه ی 90 و هول هولکی دستی به سر گوش خودمون...
22 فروردين 1392
5721 0 120 ادامه مطلب

در ادامه ی خبر های نوروزی......29 ماهگی...

    باز هم با تاخیر سلام ایشالله که همه خوب هستن. دیگه مثل دفعه ی قبل نذاشتم دخملی دست به کار بشه . هر چند دیر شد ولی خودم اومدم تا برای پریسا خانم بنویسم. دیر اومدن ما فقط و فقط به خاطر پریسا جونه. چون وقتی بیداره به هیچ وجه هم خودش و هم خودم حاضر نیستیم کامپیوتر رو روشن کنیم. هر لحظه با دخملی یه دنیا خاطره برام درست میکنه که ارزشش از نشستن پای نت خیلی بیشتره. الان هم که اومدم و دارم مینویسم علتش اینه که تازه خوابید و من هم از فرصت استفاده کردم. خب بریم سر اصل مطلب.... 9 / 1 / 92 در پست قبل تا اونجا نوشتم (ببخشید پریسا خانم نوشت ) که روز جمعه 9/ 1 /92 قراره به یه جای خوب بریم. اون...
16 فروردين 1392
1632 0 106 ادامه مطلب

اولین پست سال 1392

  سلام            سلام                سلام سال نو مبارک . ایشالله سال خوبی رو شروع کرده باشید. من پریسا هستم. مامانم اینقد سرش شلوغ بود که فرصت نمیکرد سری به دفتر خاطراتم بزنه ، من هم دست به کار شدم تا خاطرات این مدت که از سال جدید گذشته رو بنویسم. ماما ملم خیلی کار داره . از مهمان داری تا نامزدی عمه و بعدش هم تولد نی نی خاله معصومه که از شیملش اومد بیرون.... تازه بعدش هم خودش مریض شد. همش میگفت سرم درد میکنه میرفتم سرشو ناز کنم میگفت نیا نزدیکم گلوم درد میکنه و تو هم اوف میشی. . ولی من ...
9 فروردين 1392

اخرین پست سال 1391

  سلام  ایشالله که همه خوب باشن و مامان های مهربون از کارهای اخر سال خسته نشده باشن. من که حسابی گیج شدم و نمیدونم از کجا شروع کنم. برای هر کاری هم که میرم ، پریسا خانم پیش قدمه و میخواد کمک کنه. چند روز قبل تصمیم گرفتم پریسا خانم رو به آرایشگاه ببرم و موهاشو اصلاح کنم. از اون وقت به بعد هر روز که از خواب بیدار میشد میگفت: مامان بریم آرایشگاه موهامو شونه کنه... و بالاخره 2- 3 روز پیش رفتیم پیش خانم آرایشگر و موهای پریسا خانم اصلاح شد یا به قول خودش شونه شد. این قیل از آرایشگاه :کلی هم خوشحال بود که داریم میریم آرایشگاه.. و بعد از آرایشگاه : البته صبح فرداش عکس گرفتم برای همین قیافش ...
26 اسفند 1391
1230 0 106 ادامه مطلب

سی دی بلاگ رسید.....و.......

  سلام سلام به دختر گلم و دوستای مهربونم . دوستایی که هر بار به خونه ی کوچیک ما میان کلی انرژی بهمون میدن . علت دیر شدن پست قبلی همون طور که نوشتم این بود که میخواستم خبر رسیدن سی دی بلاگ رو بنویسم.ولی به دستمون نرسید.....  اما همین که پست رو تایید کردم ، یه سری به شماره ی پیگیری ارسال سی دی بلاگ زدم و متوجه شدم که سی دی خوشکلمون 12 اسفند وارد شهرمون شده. بلافاصله با اقای پستچی که از اشناهامون هستن تماس گرفتم و ایشون هم گفتن که بله یه بسته به دستم رسیده ولی به اسم پریسا پور هاشمی  و الان 2 روزه که دستمه ولی مطمئن نبودم که مال شما باشه. من هم تعجب کردم چون 2 بار فامیل پریسا رو برای مدیریت ارسال کرده بودم با...
20 اسفند 1391

من دُم ندارم!!!!!!!! 28 ماهگی دخملی

  سلام امیدوارم دوستای عزیزمون همه خوب و سلامت باشن. ما هم خوبیم. این مدت منتظر بودم که شاید سی دی بلاگ به دستمون برسه تا یه حرفی برای گفتن داشته باشم ولی ظاهرا هنوز وسط راه گیر کرده !!!! ما همچنان منتظر هستیم. بنابراین گشتم و چند تا خبر ،هم قدیمی و هم تازه و هم برای آینده ی نزدیک پیدا کردم و یه پست نوشتم که شد این...... مجبورم خبر ها رو تا جمعه ی آینده الان بنویسم چون ما این چند روز حسابی درگیر هستیم و دیگه فرصت پست گذاشتن پیدا نمیکنم تا هفته ی آینده. علتش هم اینه که مامان جون از روز 5 شنبه درگیر درست کردن سمنو میشن و این دو روز دیگه ما هم اونجا هستیم. اگر یادتون باشه پارسال هم براتون نوشتم اینجا...
15 اسفند 1391

99 - 7 اسفند تولد ماما مَلَم

سسسسسسسسلام سلام به دوستای عزیزم.دوستایی که هر چقدر بگم  برام ارزش دارن کم گفتم. گاهی هیچ نوشته ایی نمیتونه احساس آدم رو بیان کنه.یا حداقل من نمیتونم. امروز 7 اسفنده و روز تولدم.درست 20 سال قبل (بشنو ولی باور نکن) روز سه شنبه ساعت 9 شب ، ماما مَلَم اومد به دنیا و چشم مامان و باباش و چند نفر دیگه رو روشن کرد . این ماما مَلَم ، ورژن جدید پریسا خانم برای صدا کردنه مامانشه . خلاصه......داشتم از تولدم میگفتم (یعنی میخواستم این پست فقط به خودم اختصاص داشته باشه ولی ظاهرا پریسا خانم راضی نمیشه ) بله..... همیشه و حتی تا همین سال قبل ، روز تولدم برام خیلی مهم بود.کلا من روزهای تولد رو خیلی دوست دارم.همیشه فکر ...
7 اسفند 1391