من دُم ندارم!!!!!!!! 28 ماهگی دخملی
سلام امیدوارم دوستای عزیزمون همه خوب و سلامت باشن.
ما هم خوبیم.
این مدت منتظر بودم که شاید سی دی بلاگ به دستمون برسه تا یه حرفی برای گفتن داشته باشم ولی ظاهرا هنوز وسط راه گیر کرده !!!!
ما همچنان منتظر هستیم.
بنابراین گشتم و چند تا خبر ،هم قدیمی و هم تازه و هم برای آینده ی نزدیک پیدا کردم و یه پست نوشتم که شد این......
مجبورم خبر ها رو تا جمعه ی آینده الان بنویسم چون ما این چند روز حسابی درگیر هستیم و دیگه فرصت پست گذاشتن پیدا نمیکنم تا هفته ی آینده.
علتش هم اینه که مامان جون از روز 5 شنبه درگیر درست کردن سمنو میشن و این دو روز دیگه ما هم اونجا هستیم.اگر یادتون باشه پارسال هم براتون نوشتم اینجا
خب پس حالا برم سراغ حرفای قدیمی تر...
اول از همه از همه ی دوستای گلم که برای مامان جون دعا کردن و حالشونو پرسیدن تشکر میکنم.خدا رو شکر عمل چشم مامان جون خیلی خوب بود و الان خوب هستن.
دوم هم مجددا از همه ی دوستای عزیزم که در پست های قبل کامنت تبریک تولد گذاشتن تشکر میکنم.
قبلا اسم مینا جون مامان محمد و ساقی و باران جونمو نوشتم و الان هم از سارا جون (هرچند نخواست در وبلاگش بنویسه ولی باز هم نوشت )و رویا جونم مامان تارا و اتنا جونم مامان نگین تشکر میکنم که پست تولد برام گذاشتن. همه ی شما رو یه دنیا دوست دارم.خوشحالم که شما ها رو دارم.
دوتا هدیه هم دریافت کردم .میذارم اینجا تا همیشه داشته باشمشون و یادم باشه که چه دوستای گلی دارم.
لیلا جون مامان کوروش:
و باران جون (باران جون با اجازه برش داشتم چون خییییلی خوشم اومد ازش)
اس ام اس های تولدی که از دوستای گلم در دنیای مجازی گرفتم یه دنیا بهم انرژی داد(بیشتر از 20 تا اس ام اس تبریک داشتم)
این از حرفای قدیمی تر...
و اما خبر آینده....
روز 5 شنبه 17 / 12 / 91 پریسا خانم ما 2 سال و 4 ماهه میشه یعنی 28 ماهه.
ماهگرد دختر گلمو همین جا بهش تبریک میگم.
عزیز دلم یه دنیا دوستت دارم.برات بهترین ها رو از خدا آرزو دارم و ازش میخوا م همیشه در پناه خودش سلامت باشی.
و دیگه این که روز جمعه 18 / 12 / 91 تولد دوست و آبجی گلم سارا جون مامان علی هستش که همین جا و از حالا بهش تبریک میگم.
سارا جون از خدا میخوام که جمع خانوادت همیشه سلامت باشه. بهترین ها رو از خدا برای تو و خانواده ی مهربونت آرزو میکنم. تولدت مبارک.
واما رسیدیم به اصل مطلب یعنی پریسا خانم.....
پریسا همراه با بابایی دارن در مورد اعضای بدن صحبت میکنن. یه بحث داغه داغ من هم در آشپزخونه مشغول کار ولی حواسم پیش این دوتا :
بابا : پریسا چند تا گوش داری
پریسا : اِکی دوتا
بابا : چند تا چشم داری
پریسا : اِکی دوتا
بابا : انگشت هاتو بشمار
پریسا : اِکی دوتا چاتا 6تا
پریسا : بابا من دُ م ندالم تو دُ م دالی
بابایی: دُ م من کجاست نشون بده ببینم؟
پریسا : ایناها اینجاست .......( اشاره به سیبیل بابایی )
من و بابایی :
پریسا :
حتما این عکس که در یک پست گذاشته بودم یادتون هست ....چند روز قبل رفته بودیم خونه ی مامان جون.پریسا گفت میخوام سوار چرخم بشم. (چون سه چرخه ی پریسا خونه ی مامان جونه ) من رفتم داخل.کمی گذشت و دیدم از پریسا خبری نیست و صداش نمیاد.
فوری رفتم سراغش و دیدم که ببببببببببببله یعنی با دیدنش فقط سکته نکردم!!!!!!!!!!!
خانم رفته بود سراغ قوطی واکس و دربشو برداشته بود و دوتا دستاشو تا مچ سیاههههههه کرده بود
وقتی دیدمش هنگ کردم.موندم که چی بهش بگم. ظاهرم این شکلیولی تو دلم داشتم غش میکردمتازه میگفت :دارم اقاشی میکشم.تمام دیوار رو داشت واکسی میکرد....
دیگه با چه زحمتی تمیزش کردم بماند........ توجه داشته باشید که همون روز هم شلوار و هم بلوز سفید هم تنش کرده بودم.
و اما چند شب قبل....
من اینجا (نت) بودم. گفت :مامانی لبم سوز میزنه. گفتم باشه مامان برو کرم بیار برات بزنم الان خوب میشه.
پریسا خانم رفت و یه 10 دقیقه ازش بی خبر بودم.یک لحظه برگشتم پشت سرم و با این منظره روبرو شدم:
داخل ماشین خوابش برده بود دستش زیر سرش مونده بود ... بیدار شد و با گریه اومد سراغم و گفت :مامانی دستم ...
گفتم: چی شده؟
گفت : سوزن رفته دستم( منظورش این بود که دستم سِر شده )
این کله وسط این توپ ها چیه؟
بله دیگه پریسا خانمه که برای اولین بار رفته استخر توپ . خیلی خوشش اومد با زحمت آوردمش بیرون.تا به حال فکر نمیکردم اینقد دوست داشته باشه...
یه بار هم پای کامپیوتر بودم و داشتم برای خانم یه تقویم درست میکردم(عکسشو در پست بعد میذارم) حدود 3 ساعت مدام داشتم کار میکردم.
پریسا بیدار شد ،پاشدم تا به کارش رسیدگی کنم.چند دقیقه بعدش اومدم تا کارمو سیو کنم تا بلایی سرش نیاد.
پریسا صدام کرد : مامان بیا....
گفتم باشه مامان اومدم.
یه لحظه ازش غافل شدم اومد و با نوک انگشت پا زد به دکمه ی کیس و خاموشششششش
از دستش عصبانی شدم و به حالت قهر رفتم یه گوشه نشستم. گفت : میخوام بیام یشت .
گفتم نه باهات قهرم. گفت: میخوام بوست کنم.با یه حالتی که این حرفو زد کل عصبانیتم از یادم رفت و این شکلی شدمگفتم بیا ببینم وروجک که اگر این زبونو نداشنی چکار میکردی ......
قربون خنده هات برم عزیز دلم...
خواب های رنگی و خوش ببینی عزیز ترینم.(مخصوص خاله باران )
پستمون خیلی طولانی شد. ممنون که همراهمون هستید
سه شنبه 15 /12 / 1391 ساعت یک ربع به سه شب (همراه با پریسا خانم)