نامزدی دایی و.......
سلام به دوستای گلم و سلام به پریسا خانم عزیزم.
این چند روز حسابی درگیر بودیم. برای چیییی؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه.........
لییلیلیلیللللللللللییییییییی
دایی ابراهیم داره داماد میشه
سه شنبه شب هم مراسم نامزدی بود . ایشالله نوبت همه ی جوون ها
وای وای وای خواهر بزرگ داماد بودن خیلی سخته اما باشه از این زحمت هاااا
ایشالله هم دایی ابراهیم هم عمه بهاره و هم همه ی جوون هایی که دارن ازدواج میکنن خوشبخت بشن.
خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد. هر چند من و مامان جون و دایی ابرهیم مجبور شدیم تنهایی تمام کارها رو انجام بدیم و دقیقه ی 90 و هول هولکی دستی به سر گوش خودمون بزنیماما باز هم خدا رو شکر که همه چیز خوب بود.
وقتی داشتم به عکس های خودم نگاه میکردم خندم گرفت . دیگه خواهر داماد بودن این چیز ها رو هم داره.
این هم هدایای داماد برای عروس خانم که همشونو خودمون آماده کردیم :
و این هم گل سر سبد ... عروس خانم خودم... قربونش برم....
جمعه شب گذشته ، من و بابایی و پریسا خانم حسابی حوصلمون سر رفته بود. من هم پاشدم و برای خودمون یه پیراشکی خوشمزه درست کردم و 3 تایی رفتیم پارک کوثر کیان پارس.
گاهی تنهایی هم لذت خودشو داره. البته با خوشحالی پریسا جونم ما هم کلی خوشحال بودیم.
این شام
پریسا که خیلی خوشش اومد.
کلی هم تاب سواری کرد.
متاسفانه ما در تعطیلات امسال که اصلا فرصت نکردیم برنامه ریزی درست و حسابی داشته باشیم. ازجمله دیدار با دوستای عزیز وبلاگی بود...
اما یکی از دوستای گلمون یعنی اتنا جون مامان نگین جون که از کرج اومده بودن یه شب موفق شدیم همدیگه رو ببینیم . اون هم خیلی هول هولکی و با دست خالیاتنا جون که حسابی ما رو شرمنده کردن. خدا کنه یه روز بتونم جبران کنم.
یه شب تماس گرفتن و در یکی از پارک ها قرار گذاشتیم. البته خیلی دوست داشتم دعوتشون کنم. اما از شانسمون همون روز پریسا حالش بد بود و ما از ظهر همون روز رفته بودیم دکتر و دیگه نشد برنامه ریزی داشته باشیم. حتی دوربین هم همراهم نبودعکس هایی هم که گرفتم با دوربین عمو محمود بود و پاک شدن.
این هم آدرس وبلاگ اتنا جون
و این هم یه عکس که از اتنا جون قرض گرفتم.
پریسا خانم این روز ها تا میتونه در زمینه دلبری کردن داره مهارت پیدا میکنه.
هیچ حرفی رو بدون : لفا (لطفا ). خواهش میکنم . یه لحظه . نمیگه....
مامان لفا بیا یه لحظه کارت دارم...
مامان خواهش میکنم منو با خودت ببر....
مدتیه متوجه شدم که خانمی اصلا دمپایی هاشو تا به تا نمیپوشه . اولین لنگه ی دمپایی رو که میپوشه متوجه درست یا نادرست بودنش میشه. از این بابت خیلی خوشحال شدم.
خب دیگه ... فعلا دیگه مطلبی نمینویسم تا این پست مثل پست های قبلی طولانی نشه
اما در ادامه یه چیز هایی داریم که اگر دوست داشتید بفرمایید....
این ها تقویم هایی هستن که برای پریسا درست کردم. بیشتر از 1 ماه و نیمه که اماده شدن ولی هر بار یادم میرفت که برای یادگاری اینجا بذارمشون.
این 4 برگ:
اینهم یه 4 برگ دیگه با طرح متفاوت
این هم تک برگ هدیه برای دانیال پسر عمو:
یه تک برگ هدیه هم برای یاسین و ستایش بچه های دایی حسین:
و هدیه های دوستای عزیزم که به مناسبت سال نو بهمون دادن. برای یادگاری گذاشتم اینجا :
از طرف سارا جون:
از طرف مینا جون:
از طرف مامان آرشیدا جون:
از طرف اتنا جون :
http://www.chinaswitch.com/caoka/jieri/newyear/zsc112.swf
و از طرف باران جون برای پریسا . هر وقت نگاهش میکنم کلی خندم میگیره از تفسیر باران جون
خب این هم از مطالب جا افتاده از پست های قبل.
ممنون که مثل همیشه همراهمون هستید.