پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

رنگارنگ های پریسا

1392/2/2 15:10
نویسنده : مامان پریسا
1,545 بازدید
اشتراک گذاری

 

سلام به همه ی دوستای عزیزمون.و سلام به پریسای گلم.ایشالله همه خوب و خوش باشن.

این روزها ، روزهای قشنگیه که مامان و پریسا با هم میگذرونن . خرابیه کامپیوتر هم به نفع پریسا خانم تمام شد چون تمام وقت مامانی به پریسا خانم اختصاص پیدا کرده.....

  اما نمیدونم این همه وابستگی خوبه یا بد....سوال

دیروز خونه ی مامان جون بودیم. بعد از ظهر کاری پیش اومد که باید تنهایی بیرون میرفتم. پریسا همین که متوجه شد که باید تنها پیش مامان جون بمونه شروع کرد به زبون ریختن: مامان کجا میری؟

من: باید برم جایی... کار دارم عزیزم. شما پیش مامان جون بمون تا برگردم.

پریسا: نه مامان من هم میام... اُفا" (لطفا") خواهش میکنم من هم ببر.

مامان: نه عزیزم نمیشه شما بیایی گرمه و خسته میشی.ناراحت

پریسا : خواهش میکنم خواهش میکنم منم ببر اُ فففففا" گریه

التماس های پریسا دل سنگ رو هم آب میکرد....آخاما خوب نمیشد با مامان بره.....

این روزها پریسا برای هر چیزی چه جان دار چه بی جان ، باید خانواده درست کنه.هر چیزی یه مامان و بابا داره...

از پرنده ی روی دیوار گرفته تا مورچه ی کنار دیوار و حتی پولی که موقع بیرون رفتن از خونه ازمن یا بابا میگیره...

یه سکه کوچولو بهش دادم میگه 2 تا بده . 2تا بهش دادم میگه: مامانشو هم بده. یکی دیگه دادم ... میگه: بابا ندارن ناراحتو چهارمی هم بهش میدم....متفکردخترم از حالا سیاست داره...خنده

شب از خواب بیدار شد شروع کرد به گریه کردن و در گریه هاش داد میزنه : بابای خوبم کدایی؟نیشخند

بهش میگم بابا لالا کرده ...در تاریکی گشت تا بابایی رو پیدا کرد و رفت بغلش خوابیدمژه

وقتی سرما خورده بود رفتیم پیش اقای دکتر. بهش گفت : آب سرد نخور. نوشابه نخور. بدو بدو نکن.

در راه برگشت بابایی این موارد رو همراه با پریسا مرور کرد:

بابایی: دکتر گفت آب سرد...؟

پریسا : نخور

بابایی: نوشابه ....؟

پریسا : نخور

بابایی: بدو بدو ...؟

پریسا : نکن

بابایی : بستنی و آدامس..؟

پریسا : نهههههههه دکتر گفت بخور عصبانیقهقهه

خلاصه....

دیشب میگه: مامانی دسشویی دارم. بهش میگم بدو برو تا من هم بیام.

میگه: دکتر گفت بدو بدو نکن خنثیخنده و خیلی آروم با حرکات کند به سمت دسشویی رفت.....

سوالات بی پایان پریسا خانم هر روز به تعدادشون اضافه میشه ... یه مورچه دید که داره غذا با خودش میبره..

پریسا : مامان این چیه ؟

مورچه

پریسا : چی داره؟

داره غذا میبره

پریسا : برای کی غذا میبره؟

برای بچه هاش که تو لونه منتظرشن

پریسا : لونش کداس (کجاست )؟

داخل سوراخ دیوار

پریسا : دیوار کداس؟

....

پریسا : بچه هاش کدان؟

...

بچه هاش با من بازی میکنن؟

....

با من دوست میشن؟

....آخکلافهخنده

و این داستان برای هر چیزی ادامه داره......

 

چند شب قبل رفته بودیم پارک تا تاب و سرسره سوار بشه . اونجا با یه دختر کوچولو بازی میکرد . رفتم پیش پریسا . گفت: دوستم کداس.... ؟ گفتم دوستت کیه ؟ گفت: دوستم که اینجا بود. گفتم: اسمش چیه ؟

گفت: نمیدونم. همون که جوجه داشت....

دختر کوچولو 2 تا جوجه داشت که پریسا به هوای جوجه ها باهاش دوست شده بود. رفتیم سراغش. پریسا یکی از جوجه ها رو گرفت دستش و با زبون خودش شروع کرد برای دختر کوچولو داستان جوجه ی خودش رو تعریف کرد:

یه جوجه داشتم کوچولو بود. بعد پرواز کرد رفت خونشون پیش مامانش....(همون جوجه اردک که مرحوم شدساکت)

دختر کوچولو هاج و واج به حرفای پریسا گوش میداد ...خنده

پریسا داره آموزش دست راست و چپ میبینه. شاید از حالا یاد بگیره خیلی بهتر باشه تا ایشالله وقتی بزرگ شد برای ناشی بودن در کاری یه بهونه دیگه بیاره و نگه من که هنوز دست راست و چپم رو بلد نیستم.خنده

دست راست ، پای راست ، چشم و گوش راست.... میگه: مامان دست آستم (راستم ) خوشکل تره خنده

پریسا خانم این روزها شدیدا" به کار کردن در آشپزخونه از خودش علاقه نشون میده. به خصوص ظرف شستن!!!!

همین که متوجه میشه من دارم ظرف میشورم سریع میاد و یه زیر پایی که برای خودش پیدا کرده رو زیر پاهاش میذاره و مثلا" به من کمک میکنه !!!بغلماچ

اگر گفتید روی چی ایستاده؟نیشخند

بله دیگه.... استفاده ی بهینه از ظرف های بی استفاده...خندههمین که جای این قابلمه ها رو یاد گرفت فهمید برای چه کاری خوب هستن...قهقهه

حالا برای هر کاری که دستش نمیرسه از این زیر پایی استفاده میکنه . از جمله باز کردن اف اف استرس

پ . ن : از دوستانی که این مدت به یادم بودن و بهم سر زدن ممنونم.در اولین فرصت و ایشالله درست بودن کامپیوتر به همه سر میزنم.

 

دوشنبه 2 اردیبهشت 1392 ساعت ١٠ : ٣ بعد از ظهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (94)

اتنا مامان نگین
2 اردیبهشت 92 15:24
ماشالله به پریسا گلی یه سوال کوچولو 1000 تا دیگه از توش درمیارن .ماشالله ماشالله به تمومه موفقیتهای دخملی .خوب راست میگه بدو بدو نهنهنهنهنهباید به دکتر بگی بچه مون باهوش تر از این حرفاست .حواسش به حرفاش باشه .


هر روز به تعداد سوالات اضافه میشه گاهی میمونیم که چی جواب بدیم...
مامان محمد و ساقی
2 اردیبهشت 92 16:26
سلام مریم جون
پست زیباتو خوندم و لذت بردم.ولی دوباره میام


سلام مینا جون.ممنون
خوش آمدید.
گلاویژ
2 اردیبهشت 92 17:57
ای وای ......

خوب اون قابلمه از زیر پاش در نمیره !

پریسا جون انقد بعدا ظرف بچینی توی ماشین ظرفشویی که خسته بشی!


نه عزیزم اینقد قابلمه سنگین هست که از زیر پاش در نره.
وای نگو من از ماشینش خوشم نمیاد.
مامان یاسمن و محمد پارسا
2 اردیبهشت 92 18:34
افرین به پریسا نازی که اینقده باهوش و زرنگه


ممنون عزیزم برای این همه محبت
مامان یاسمن و محمد پارسا
2 اردیبهشت 92 18:45
خصوصی عزیزم


ممنون عزیزم. الان میام.
مامان بردیا
2 اردیبهشت 92 19:56
سلام عزیزم
پسرم بردیا شورگشتی تو مسابقه نوروزی اتلیه سها شرکت کرده خوشحال میشم اگه به بردیا رای بدهید تا 15 اردیبهشت مهلت داره خیلی وقتتون رو نمیگیره ولی یک رای شما خیلی برای من ارزش داره منتظر کمکتون هستم اگر قبلا به کودک دیگری رای داه اید بازهم میتونید به بردیا من رای بدهید مرسی
ادرس مستقیم اتلیه

http://soha.torgheh.ir/festival/festivalPage.php?festival=6


میتونید به وبلاگمون هم بیایید و از اونجا رای بدید

http://bardia_ghelgheli_felfeli.niniweblog.com/


ایشالله موفق بشه.
اتنا مامان نگین
2 اردیبهشت 92 19:57
ممنون که اومدی وبا حوصله تموم پستامون رو خوندی .میبوسمت.خصوصی


خواهش میکنم عزیزم.
چشم.
مامان نرگس
2 اردیبهشت 92 23:31
سلام
ماشالا چه شیطون و بامزه.
من سی سختی هستم.
لینکتون کردم خوشبختم


سلام
ممنون عزیزم.
چه جالب تا حالا نشنیده بودم.
شما هم لینک شدید عزیزم. ممنون.
مامان فرنیا
3 اردیبهشت 92 8:00
وای امان از این سوالات فرنیا همه سوالاتش با چرا شروع میشه واقعا کم میارم و گاهی مجبورم سوال را به خودش برگردونم شاید جوابی به چراهای خودش بده
خوشبحالتون پریسا گلی به ظرف شستن علاقه نشون داده فرنیا به اشپزی علاقه داره و این یعنی دردسر



با اجازه ی شما پریسا خانم به همه چیز علاقه نشون میده. ولی من یه کمی جلوشو میگیرم.
مامان فرنیا
3 اردیبهشت 92 8:02
فرنیا به هر بچه ای که میرسه میگه دوستم میشی و اگه بچه به سوالش جوابی نده بدو میاد سراغ من و میگه چرا با من دوست نمیشه؟



اخیییییییییی
مامان فرنیا
3 اردیبهشت 92 8:03
پس شما هم با این مشکل بابا مامان روبرویید؟!!من همش نگران بودم چرا فرنیا این سوال را میپرسه


دقیقا... ظاهرا خیلی براشون مهمه.
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
3 اردیبهشت 92 11:58
ما آپیم
مریم--------❤
3 اردیبهشت 92 13:56
سلام
خوبین؟دلمون براتون تنگ شده بود
بیچاره جوجه اردک
پریسا کوچولو نگفت جوجه های دوستش و میخواد؟


سلام . ممنون

بله گفت ولی دیگه جوجه رفته خونه مامانش
مامان آندیا
3 اردیبهشت 92 14:18
افرین به پریسا نانازی که اینقده باهوش و زرنگه والبته ماشالا شیطون


باباش میگه : اگر پسر بودی چکار میکردی...
خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
3 اردیبهشت 92 14:42
خاله مریم جون نمایشگاه سرگرمی کودک رفتی؟از دیروز شروع شده کیانپارسه

این وروجک شیرین عسل ات رو از زیر گلو بوس باران کنید لطفا .ممنون اگه از نزدیک ببینمش میچلونمش با این ظرف شستنش


ممنون از اطلاع رسانی. شنیده بودم ایشالله امشب حتما میرم.
مرسی عزیزم.
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:43
سلام عزیزم
مریم یه طوفانی داره میاد که نگوووووووووووووووووووووووووو.یه بارونی یه بادیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییهیچ جا نمیشه رفت.به خاطر همین اومدم خونه ی شما تا خیس نشم
چقدر بی مزه ام


سلام گلم.

وای جدی؟

کار خوبی کردی. اینجا همه چی آرومه...
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:44
پس کامپیوترت خراب بود!دیدم نیستی.نگرانت شدم تو پست قبل برات کامنت گذاشتم.بعضی وقتها یادم میره شمارتون رو دارمیه حالی بپرسم.مخصوصا" آتنا رو که شرمندشم


اره عزیزم. کامی جون بد اذیت میکنه...

اشکال نداره خودم هم گاهی یادم میره.
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:46
خوب بزار از این پایینی شروع کنم.دخملت افتاده تو کار خونه غم نداریا
وای ساقی هم تو این سن شروع کرده بود.الان هم صندلی میزاره و کل آشپزخونه رو میشوره از بالا تا پایین.


مینا غم ندارم؟؟؟؟؟ اون هم با وسواسی که من دارم
البته مجبورم کرده از حساسیت هام کم کنم.

باز خوبه خودت هم تجربه داری
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:46
مریم اون خندش موقع ظرف شستن یعنی موفق شدم


دقیقا
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:47
آخ یادش بخیر.همهی این دست راست و پای چپ رو به محمد یاد داده بودم.خیلی کوچیک بود بلد بود.الان یادم نمیاد به ساقی یاد دادم یا نه؟بزار ازش بپرسم.هر چند الان با جیغ میگه نههههههههههههههههههههههه.باران جیغ هاشو شنیده


شنیدم که میگن حوصله ی ادم واسه بچه اول بیشتره...

خوب یادش ندادی میگه نههههههههه

باز خوبه پریسا برای باران آبرو داری کرده
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:48
دارم صورت اون دختر که هاج و واج تماشا میکرد رو تجسم میکنم



تقریبا این شکلی
یا این شکلی



یه چزی در همین مایه هاااا
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:49
مریم بقیه سوالات در مورد مورچه رو کم آوردی نتونستی جواب بدی؟اینجوری شده بودیالبته ببخشا.اسم خوبی روی این شکلک نیست ولی خیلی باحاله.


اره واقعا گاهی کم میارم نمیدونم چی جواب بدم...باید کلی فکر کنم ببینم چطور بحثو ادامه بدم..
مامان فرشته های آسمانی
3 اردیبهشت 92 15:50
چه بامزه دوستت دارم پریساجان







عزیزم. ای کاش ادرس میذاشتی...
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:50
پریسا جون بستنی بخور
دکتر محمد گفت اشکالی نداره بخوره


بستنی که جزئ ثابت از برنامه ی روزانه ی ما هستش
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:51
دقیقا" تو سن پریسا مفهوم خانواده در ذهن بچه ها شکل میگیرد
کارشناس مسائل کودک مینا


خانم کارشناس گوشتو بیار جلو کارت دارم.
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:53
ای جااااااااانم بابای خوبم کداییییییییییییییییی
ساقی میگه مامانم کجاست؟شانس ندارم


نه عزیزم. من هم مثل شما... موقع هایی که باید بگه بابا میگه مامان... موقعی هم که باید بگه مامان میگه بابا.
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:54
حالا واقعا" نمیشد ببریش.دلم کباب شد از بس پریسا گفت افا"


من هم ناراحت شدم ولی واقعا نمیشد ببرمش.تو که جریان خونه ما رو میدونی....
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 15:55
مریم جون شرمنده خیلی خندیدم و شوخی کردم.دلم گرفته بود.اومدم وبت دلم باز شد.ممنونم از پست قشنگت.خیلی قشنگ نوشتی عزیزم.پریسا جون رو ببوس


خواهش میکنم مینا جون این چه حرفیه.خوشحالم که باعث خوشحالیت شدم.
خدا نکنه دلت گرفته باشه.قربون دوست عزیزم.
الی
3 اردیبهشت 92 16:09
وای عزیزم نمیدونستم دخملتون اینقدر شیرین زبونه خدا حفظش کنه


ممنون عزیزم.
دخملی شما هم ایشالله سلامت باشن.
مامان کوروش
3 اردیبهشت 92 19:08
سلام مریم جون بازگشت پیروزمندانه ات رو به نت تبریک میگم


سلام لیلا جون.

تشکر میکنم.
مامان کوروش
3 اردیبهشت 92 19:09
یواش یواش کمتر میشه این وابستگی نگران نباش سعی کن بزاری پیش کسی که اطمینان داری و یک ساعت یا نیم ساعت تا عادت کنه ولی درست میشه نگران نباش
فداش بشم واسه پول هم مامان و بابا میخواد


چی بگم لیلا جون. وابستگیش قبلا کمتر بود الان داره هی بیشتر میشه.

ظاهرا برای ما معکوس بوده.
مامان کوروش
3 اردیبهشت 92 19:12
چه دختر حرف گوش کنی داریم ما نصفه شب هم حرف دکتر یادشه فدات بشم من پریسا جون


نه لیلا جون این ها همش سیاسیته وگرنه چیزایی که باید یادش بمونه که نمیمونه.
مامان کوروش
3 اردیبهشت 92 19:13
مریم جون دیگه هیچ غمی نداری دخترت بزرگ شده داره ظرف میشوره ببین رو چی هم وایساده قربونت برم عززززززززززززززززززززیزم


نه عزیزم و حاضرم تمام کارای خودم و خودشو انجام بدم ولی ایشون بهم لطف نکنن.
مامان ملینا
3 اردیبهشت 92 22:11
سلام ،اه می گن بچه ها کار نمی کنن.اینم یه نمونه از دختران موفق که به مامانش کمک می کنه.اما وقتی بزرگ بشن کار بی کار.


سلام عزیزم.
نه بابا این ها که عاشق کار کردن هستن.

اره دیگه بزرگ که میشن و میخوان یه کار مفید بکنن ، پس میزنن.
مامان محمد و ساقی
3 اردیبهشت 92 22:38
سلام بانو
امروز چه کردی با کیک پرتغالی
بیا این کامنتها رو تایید کن
راستی کامی چطوره؟مشگلت باهاش حل شد؟الان همه میگن کامی کیه دیگه؟تو پاسخ براشون بنویس


سلام عزیز دل خواهرررررر
عالی شد جات خالی من که خیلی کم میخورم تا تونستم ازش خوردم
تقریبا خوبه ولی باید هنوز روش کار کنم
نه بذار فضول ها در خماری باقی بمونن
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
3 اردیبهشت 92 23:56


وای خدا ..

آخر شبی کلی خندیدم

مریم جان، خیلی پست پرمحتوایی ِ ... نمی دونم از کجاش بگم ...

فقط از قسمتِ مورچه و دوست شدن پریسا با بچه هاش که از خنده ریسه رفتم ...

اون جریان جوجه و پرکشیدنش و مات و مبهوت موندن اون دختره هم خیییییییییییلی باحال بود ...

در اوج سادگی، خیلی بامزه می نویسین ...

دستتون درد نکنه ...


ممنون عزیزم.

خوشحالم که خوشتون اومد....

دیگه دنیای ساده ی بچه ها این چیز ها رو هم داره....

ایشالله به زودی شما هم درگیر این دنیای ساده و بیریا بشید...
مامان آمیتیس
4 اردیبهشت 92 8:15
سلام عزيزم ماشالا چه خانم و بزرگ شدي آفرين به اين دختر خوب و باهوش


سلام خاله
ممنون
محمد
4 اردیبهشت 92 8:15
در کنار هم سالم وشادباشید
ماشاءالله به پریسای گل .



ممنون از حضورتون.
مامان سونیا
4 اردیبهشت 92 9:40
ای جانم قربون این دخمل مهربون که میخواد با بچه های مورچه دوست بشه و بره باهاشون بازی کنه


تصورش هم خیلی خنده داره
مامان امیرعلی جیگر
4 اردیبهشت 92 10:53
آخی مریم جون چه پست باحالی کلی کیف کردم.

یادش بخیر قدیما منم از اینجور پستا میزاشتم ولی الان اصلا حوصله ندارم


دختر حالا که امیرت بزرگتر و بانمک تر شده حوصله نداری؟

بیام برات؟!!!!!!
مامان امیرعلی جیگر
4 اردیبهشت 92 10:55
خوشم اومد از خواهشاش و لطفا گفتناش.

امیر من که خر میکنه آدمو.میگه عزیزم.عشقم.نفسم منو هم ببر


بابا دیگه امیرت اخرشه
مامان امیرعلی جیگر
4 اردیبهشت 92 10:56
دوستش با جوجه هاش اومده بوده پارک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


اره فکر کنم خونشون همون اطراف بود. اخه لباس خونه هم تنش بود.
مامان امیرعلی جیگر
4 اردیبهشت 92 10:56
خدا بیامرزه جوجه اردکتو پریسا.یادش بخیر .چه جوجه اردک حرف گوش کنی بود


همون حرف گوش کردنهاش سرشو به باد داد. بیچاره...
مامان امیرعلی جیگر
4 اردیبهشت 92 10:57
چه کیفی کرده برای ظرف شستن.بیشترش که برا آببازیه تا ظرف شستن.

زیر پاییشم چیز خوبیه .احسنت به این سلیقه


کیف میکنه فقط برای اب بازی...

اره دیگه دخترم فکرش اقتصادیه
دوست
4 اردیبهشت 92 11:33
سلام مریم جون خوبی عزیزم؟
خیلی وقت بود فرصت نکردم بهتون سر بزنم.
اول عید شما مبارک. ببخش که دیر شد


سلام عزیزم.قربونت برم. خیلی خوشحالم کردی.
عید شما هم مبارک.من هم ببخش که نیومدم پیشت.
دوست
4 اردیبهشت 92 11:33
نامزدی عمه و نامزدی دایی مبارک باشه.
دیگه همین جا تبریک میگم


ممنون عزیزم. ایشالله نوبت ابجی های گل شما.
دوست
4 اردیبهشت 92 11:34
مریم باور کن دلم خیلی براتون تنگ شده . مخصوصا این پریسا گلی.دلم میخواد بچلونمش


دل ما هم برای شما و اون خوشکل خاله تنگ شده عزیزم.
دوست
4 اردیبهشت 92 11:36
اخه دخترا بیشتر بابایی هستن. تا وقتی مامان پیششونه که قدر نمیدونن. همین که میخوای جایی بری تازه یادشون میاد که مامان هم هست


دقیقا... میمونم چکار کنم همچین مواقعی..
دوست
4 اردیبهشت 92 11:38
اخی خبر نداره که جوجه اردک چی شده؟ دلم سوخت..


معمولا این چیز ها رو بهش نمیگم.
دوست
4 اردیبهشت 92 11:40
قربون این حرف زدنش برم.
خیلی بامزه حرف میزنه.به قولت این دخترا سیاست مدارن دیگه. با زبونشون به هر خواسته ایی که دارن میرسن


اره دیگه یه جور اسله ی سرد
دوست
4 اردیبهشت 92 11:42
عاشق ظرف شستنش شدم.قربون دستای کوچولو


دوست
4 اردیبهشت 92 11:42
مریم این خیلی خوبه که برای کارای خونه از خودش علاقه نشون میده ولی خیلی مراقب باش


چشم عزیزم. ممنون که گفتی.
دوست
4 اردیبهشت 92 11:44
خب خسته نباشی دوستم. خوشحال شدم که خبرای خوب خوندم. ایشالله همیشه خوش خبر باشی.
سعی میکنم زودی بیام پیشت


ممنون عزیزم. خوشحالم کردی.
ابریشم
4 اردیبهشت 92 12:25
سلام چه مامانه خوبی دختر عزیزتون داره که این قدر به فکر ش هستین مبارکتون باشه اگر با تبادل لینک موافق هستین بفرمایین
منا مامان الینا
4 اردیبهشت 92 12:26
سلام مامانی
آفرین به این دخملی ناز که از حالا به فکر کمک به مامانیشه
عزیز دلم ببوسش هزار تا این دخملیمون رو


مرسی گلم.
مامان سيد محمد سپهر
4 اردیبهشت 92 12:34
الهي قربون اون دستها كه به اين خوبي ظرفها را مي شوره....انشاء الله عروسيش
بعله بلاخره نوشتم سفرنامه كربلارا.......دوست داشتم زودتر از اين برات بذارمش...اما نمي شد ...اين ور سال بدوبدوهام انگاري بيشتر شده...شايدم قسمت بود امروز مصادف با وفات مادر خوبي ها برات به يادگار بزارم.....


مرسی عزیزم.زیارت قبول باشه.
مامان یاسمن و محمد پارسا
4 اردیبهشت 92 13:09
سلام عزیزم نمیدونم یعنی رمز نخواهیم اگه رمز خواستید بدید منم رمز می خوام


اگر رمز داشته باشه اول به دوستای گلم مثل شما میدم.
مامان فتانه
4 اردیبهشت 92 13:23
وای چه پست طولانی افرین به ایمن دخملی ناز و بامزه عاشق این سوال کردنام...ههههه....چه زیر پایی


مامان فتانه
4 اردیبهشت 92 13:24
راستی قضیه اون پست بالایی چیه که رمز داره؟


رمز پرید گلم.
مامان محمد و ساقی
4 اردیبهشت 92 14:02
سلام عزیزم
آفرین کدبانو
بوس برای کامی


سلام گلم.

بوس برای دوست گلم.
الی
4 اردیبهشت 92 15:37
سلام خوبین
اخ که از سوال کردن این بچه ها بخدا ادم کلافه میشه دنیا که منو کشته بود هنوزم میپرسه

قربونش بشم مواظب بهش باش خطرناکه رو قابلمه میره اگر خدایی نکرده زبونم لال سر بخوره دردش میادا
دنیام از این کارا زیاد میکنه
چند روز دنبالش میگشتم میبینم رفته تو ماشین لباسشویی
دنیا خیلی خیلی شر و فضول شده
انشالله کامپیوترتم زودی دست بشه


سلام گلم.

ممنون عزیزم. چشم مراقبم.

بوسش کن از طرفم این دنیای شیطون بلا رو.
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:27
کو نظرات قبلیم گمشون کردی؟؟؟؟؟ من نظراتمو موخوام


هیچی نیست گلم. باور کن.
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:29
این قابلمه زیرپاشو که میبینم تنم میلرزه که نکنه یهو از زیرپاش در بره


نه رویا جون خیالت راحت باشه.
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:29
خودمونیم پرسیا جون دلیل خوشگلی دست آست چیه ؟؟؟؟؟


حتما میپرسم و بهتون میگم.
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:34
بچه ها سوال می پرسن و قیافه مامانها هم اینطوری میشه: ودر آخر


ولی من خیلی دوست دارم بپرسه
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:34
سلام این سایت یکی از فامیلامونه اگه مایلی لینکش کن مرسی http://www.neekaa.ir/
مامان تارا
4 اردیبهشت 92 18:37
و.... هاااااااااا ای که الان وگفتی یعنی که چه؟ محرمانه وبید؟


نه عزیزم چیزی نبود پرید
مامان آرشیدا کوچولو
5 اردیبهشت 92 0:15
دلبری دوربین توی ماشین جا موند خال ندارم برم پایین بیارمش وگرنه امشب عکس ها رو میگذاشتم
مامان آرشیدا کوچولو
5 اردیبهشت 92 0:17
مریم مهربونم خیلی خوشحال شدم امشب تونستم ببینمتون امیدوارم این جوجوها دوستهای خوبی برا هم بشوند


من هم همینطور عزیزم.
ایشالله.
مامان آناهیتا
5 اردیبهشت 92 11:26
سلام عزیزم
وای خیلی مطالبتون زیبا بود
همین طور عکس هاش


سلام گلم. لطف کردید.
مریم مامان آریا
5 اردیبهشت 92 12:34
لطفاً بیا اگر نظری درباره پست غذا ( تو وبلاگم) داری بگو
مرسی


چشم گلم
خواهر فرناز
5 اردیبهشت 92 14:32
ممنون مامانی بهمون سر زدین
از دست پریا خانوم با این شیرین زبونیاش وشیرین کاریاش
به ما هم رمز میدین؟


خواهش میکنم گلم. رمز نداریم عزیزم.
مامان آنی
5 اردیبهشت 92 15:48
آفرین به این دخمل کاری و ناز


ممنون عزیزم.
بهار(مامانی شهراد)
5 اردیبهشت 92 18:03
یه آپ خوشمزه دارممامانی انق از این گل دخترمون کار نکشراستی اگه خصوصی نی رمزو به منم بده


چه خوب الان میام.
باور کن خودش دوست داره.
رمز نداریم گلم.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:48
آخييييييييييي كلي از خوندن پستتون لذت بردممممممممممم


مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:51
اين وابستگيها طبيعيه،مدرسه برن خوب ميشن.تازه به نظرم پريسا دختر مستقليه


خدا کنه اینطور باشه.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:52
الهيييييييخوبه خانواده اي كه ميسازه كم جمعيته...


دیگه شرایط اقتصادی رو بچه ها هم درک میکنن.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:53
راست ميگه پريسا جون.تقصير آقا دكتره.بايد شفاف سازي ميكرد چي بايد بخوره چي نبايد بخوره
چقدر هم حرف گوش كنه بچمون


بیچهاره دکتر.اره هر چی به نفعش باشه همونو انجام میده
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:54
واي خوبه مامانت باحوصلس ها...اگه من جاي مامانت بودم اصلا حوصله اين همه سئوالو نداشتم


حوصله ی مامانش گاهی بدجور سر ریز میشه
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:55

حالا چرا دست راستش خوشگل تره
پريسا جون ولي هر راستي هم خوب نيستا


والا چی بگم.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:57
آفريييييييييييييييييييييييييين.من اينقدر خوشم مياد دختراي زبر و زرنگ
عكسشو كه ديدم ياد كوچيكياي خودم افتادم.من قدم كوتاه بود.ابتدايي بودم قابلمه ميذاشتم زير پام و آشپزي ميكردم
آخييييييييييي تا ديدم يادش افتادم


اره عزیزم. میدونم چه بلایی سرت اومده.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:57
از ديشب كه پريا گلي رو ديدم كلي دلم تنگش شدخو من خيليييييييييييييييييييييي دوسش دارمممممممممم


دل ما هم برای شما تنگ شده عزیزم.ما هم شما رو دوست داریم.
مامان علي خوشتيپ
5 اردیبهشت 92 23:58
اون پست بالاييه قابل روئيه يا خصوصيه؟


چیزی نبود عزیزم.
مامان علي خوشتيپ
6 اردیبهشت 92 0:01
خصوصي
«فائزه»دختردايي دينا
6 اردیبهشت 92 15:12
سلام مامان پريسا در ضمن تبريك پيشاپيش روزمادر و روز عروسي +چرا ازت خبري نيست عزيزم؟ حتماً مي گي چرا از من خبري نيست!خب من هم درگير امتحانات بودم كم تر از دوستان خوبي مثل شما ياد كردم باز هم ببخشيد،شما هم بيا نظر بذار


سلام گلم.
خب ما هم گرفتار بودیم و کار داشتیم.
باشه عزیزم.
مامان دوقلوها
6 اردیبهشت 92 17:04
حانم شده برا خودش داره کمک میده مامانی راضی نیست غر میزنه


نه عزیزم غر نمیزنم. براش مینویسم تا یادش بیاد که چکار میکرده.
سمانه مامان پارسا جون
6 اردیبهشت 92 17:17
سلام عزیزم خوبید؟
پریسا جون خوبه دلم واستون تنگ شده بود
اینقدر از دخترمون کار نکش باباجون
پریساجون شیرین زبونو ببوس



سلام سمانه جون.
ممنون عزیزم.
دل ما هم واسه شما تنگ شده.
خودش عاشق کار کردنه عزیزم.
لحظه های من و تو
6 اردیبهشت 92 19:41
ای جانم. ابتکار داره و ماشالله شیرین زبونه



مامان یاسمن و محمد پارسا
7 اردیبهشت 92 8:41
عزیزم خصوصی
مامان سيد محمد سپهر
7 اردیبهشت 92 14:20
دلم غذاي حضرتي مي خواست !...واما قسمت دوم سفرنامه كربلا...
مرجان مامان پریساجون
8 اردیبهشت 92 0:19
مامان آرشیدا کوچولو
8 اردیبهشت 92 1:02
مریم جون کجایید دلم براتون تنگ شده بازم این کامپی اذیتت میکنه ؟


مرسی عزیزم.نه گلم. خیلی کار سرم ریخته.
بایوتک
10 اردیبهشت 92 12:31
گروه نرم افزاري بايوتک سلام ، براي افزايش بازديد از وبلاگتان کد زير را در قالب وبلاگ خود درج نماييد و اطلاع دهيد تا ما نيز اين کار را انجام دهيم window.open("http://biotechsoft.blogfa.com/post/26","","toolbar=no, width=200,height=250,directories=no,menubar=no,scrollbars=yes");
مامان طاها
12 اردیبهشت 92 17:25
چه دختر خانم شیطون و البته زرنگی.
خدا کنه همیشه تنشون سالم باشه.
این شیرین کاریها هم یه زمانی داره.


ایشالله همه نی نی ها سلامت باشن.

مرسی عزیزم.