پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 16 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

فصل 35 : دومین رمضان و اولین سحر

روزه یعنی نفس خود پاک کن          قلب ابلیس دورن چاک کن راه پرواز است سوی آسمان           ماه گردیدن بسان عاشقان سلام به همه ی دوستان عزیزم. فرا رسیدن ماه مبارک رمضان بر همه ی دوستان مبارک باشه . وقت سحر و افطار ما رو هم فراموش نکنید. دومین رمضان رسید و ما خدا رو شکر میکنیم به خاطر همه ی نعمت ها و برای همه ی زیبایی هایی که به ما دادی در کنار این فرشته ی کوچولومون. سحر اول ماه مبارک ، هر چقد هم تلاش کردم که خانمی بیدار نشه ولی فایده نداشت و بالاخره بلند شد و با کلی بابا  بابا گفتن ، یکسره اومد کنار سفره و کنار باب...
31 تير 1391

فصل 34 : 20 ماهگی و این چند روز و طرز تهیه رولت قارچ

                                                     سلام ایشالله که همه دوستان خوب باشن و سلامت. چند روز بود که تصمیم داشتم پست جدید بذارم ولی پریسا از روز جمعه صبح یک دفعه تب کرد. تبش خیلی شدید بود . تمام تنش داغ  بود.تا شب چند بار پاشویه کردیم و تب بر دادیم کمی تب میومد پایین و دوباره میرفت بالا. بالاخره شب بردیمش بیمارستان . البته من هیچ وقت به کار انترن ها اعتماد ن...
26 تير 1391
1609 0 101 ادامه مطلب

تشکر

سلام به همه ی دوستان عزیز و مهربانم امیدوارم که همه ی دوستان و فرشته های نازشون سلامت باشن.چند روز قبل که با عجله پست قبل رو نوشتم و دیگه تا چند روز از دنیای مجازی دور بودم، اصلا" فکر نمیکردم که دوستان به این خوبی دارم که اینطور به یادمون هستن . با دیدن کامنت ها اشکم سرازیر شد. از همه ی شما ممنونم. امیدوارم که بتونم در لحظه های شاد زندگی همراهتون باشم. من و دخترم به داشتن دوستان به این خوبی افتخار میکنیم.دوستان عزیزی که با تماس تلفنی و اس ام اس و کامنت با ما هم دردی کردند..... باران جون بزرگترین آرزوم برای شما اینه که تمام لحظه های زندگیت پر از شادی باشه ، که این چند روز لحظه به لحظه حضورت رو در کنارم حس کردم. سارا جو...
20 تير 1391
2099 0 125 ادامه مطلب

بابا بزرگ رفت........

پریسا جونم امروز بابا بزرگ مهربونت ( بابای بابایی )برای همیشه از پیش ما رفت. یادت بمونه که بابا بزرگ خیلی دوستت داشت. بابا بزرگ..... ما  شما رو خیلی دوست داشتیم  و هیچ وقت از یادمون نمیری. بابا بزرگ سلام ما رو به خدا برسون. بهشت خدا مبارکت باشه.......
13 تير 1391

مسابقه ی : اتاق من

سلام . پریسا میخواد در مسابقه ی اتاق من شرکت کنه. اتاق پریسا هم برای پریسا و هم برای مامان پریسا خیلی ارزش داره چون مامان و بابا با دستای خودشون این اتاقو آماده کردن . بفرمایید تا توضیح بدم. این اتاق پریسا خانم. که بابایی خودشون تمام سرویس خواب را طراحی و درست کردن. کمد و بوفه و تخت... این کتاب ها سی دی ها و وسایل کمک آموزشی پریسا جون این هم پرده ها که مامان با عشق برای پریسا جون درستشون کرد. واین هم تختخواب پرسا جون . کار دست بابایی. وقتی پریسا جون در اتاقش احساس آرامش میکنه ، مامان و بابا هم لذت میبرن.   لازم نیست برای درست شدن یه اتاق مخارج سنگین متحمل ...
11 تير 1391

فصل 32 :کیک کاکائویی .....و پریسا

  یه سلام گرمه گرمه گرم  به گرمی هوای شهرمون به تمام دوستانمون این روزا به پریسا خانم خیلی خوش میگذره. چون مامانی تصمیم گرفته حسابی سرشو گرم کنه. صبح که از خواب بیدار میشه . بعد از شستن دست و صورت ، صبحونه میخوره . یه روز تخم مرغ نیمرو ، یه روز فرنی و یه روز بسکویت و شیر. پریسا بسکویت و شیر خیلی دوست داره و کلا" هر وقت که گرسنه میشه میاد سراغم و میگه بکوشی (بسکویت و شیر). بعد از خوردن صبحانه و تعویض لباس و شونه کردن مو و زدن یه گیر خوشکل به موها ، نوبت بازی کردن میرسه که از سه چرخه سواری گرفته تا عروسک بازی و خوندن کتاب و کارتون نگاه کردن و وررش و نی نای نای و نقاشی کشیدن و.......      &...
4 تير 1391
1891 0 186 ادامه مطلب

طرز تهیه ی دلمه

سلام در پست قبلی چند تا از دوستان عزیز، گفتن که طرز تهیه ی دلمه رو بنویسم. من هم برای شما طرز تهیه ی این غذای خوشمزه رو مینویسم. امیدوارم خوشتون بیاد. پس بفرمایید ادامه تا بگم..... طرز تهیه ی دلمه ی مرگ مو: مواد لازم: برگ درخت انگور . ابتدا این برگه ها را خوب بشویید و در بک قابلمه آب جوش درست کنید. برگ ها را در اب جوش ریخته و 5 دقیقه بگذارید بجوشد. بعد در آبکش ریخته و بعد از خنک شدن نوک شاخه ایی که به برگ ها چسبیده جدا میکنیم. ......................................... مواد داخل دلمه : گوشت چرخ کرده پیاز نخود دوپوسته شده ی پخته برنج به صورت آبکش شده کشمش زعفران. ادویه . نمک . زرد چوبه . فلفل ...
31 خرداد 1391

فصل 31 : یه سفر کوچولو و حرف زدن پریسا

  سلام. امیدوارم همه ی دوستان خوب باشن.  یه مدت بود شدیدا"  هوس دلمه ی برگ مو کرده بودم و چون غذای نسبتا" سختیه ، سپردمش به مامان... و روز چهار شنبه قرار شد مامان جون درستش کنه.... مامان جون هم که دستش درد نکنه سنگ تموم گذاشت و یه دلمه درست کرد که انگشتامونو  هم باهاش خوردیم. از بعد از ظهر من و پریسا رفتیم خونه مامانم و تا شب اونجا موندیم و یه مقدار از کار های مربوط به تهیه غذا رو کمکشون انجام دادیم. خلاصه تا ساعت 10 شب طول کشید وبعدش هم رفت روی گاز تا فردا صبحش که دیگه حسابی جا افتاده بود و بسیار خوشمزه و جای همه خالی .....             &...
28 خرداد 1391
1694 0 116 ادامه مطلب