پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

فصل 32 :کیک کاکائویی .....و پریسا

  یه سلام گرمه گرمه گرم  به گرمی هوای شهرمون به تمام دوستانمون این روزا به پریسا خانم خیلی خوش میگذره. چون مامانی تصمیم گرفته حسابی سرشو گرم کنه. صبح که از خواب بیدار میشه . بعد از شستن دست و صورت ، صبحونه میخوره . یه روز تخم مرغ نیمرو ، یه روز فرنی و یه روز بسکویت و شیر. پریسا بسکویت و شیر خیلی دوست داره و کلا" هر وقت که گرسنه میشه میاد سراغم و میگه بکوشی (بسکویت و شیر). بعد از خوردن صبحانه و تعویض لباس و شونه کردن مو و زدن یه گیر خوشکل به موها ، نوبت بازی کردن میرسه که از سه چرخه سواری گرفته تا عروسک بازی و خوندن کتاب و کارتون نگاه کردن و وررش و نی نای نای و نقاشی کشیدن و.......      &...
4 تير 1391
1886 0 186 ادامه مطلب

طرز تهیه ی دلمه

سلام در پست قبلی چند تا از دوستان عزیز، گفتن که طرز تهیه ی دلمه رو بنویسم. من هم برای شما طرز تهیه ی این غذای خوشمزه رو مینویسم. امیدوارم خوشتون بیاد. پس بفرمایید ادامه تا بگم..... طرز تهیه ی دلمه ی مرگ مو: مواد لازم: برگ درخت انگور . ابتدا این برگه ها را خوب بشویید و در بک قابلمه آب جوش درست کنید. برگ ها را در اب جوش ریخته و 5 دقیقه بگذارید بجوشد. بعد در آبکش ریخته و بعد از خنک شدن نوک شاخه ایی که به برگ ها چسبیده جدا میکنیم. ......................................... مواد داخل دلمه : گوشت چرخ کرده پیاز نخود دوپوسته شده ی پخته برنج به صورت آبکش شده کشمش زعفران. ادویه . نمک . زرد چوبه . فلفل ...
31 خرداد 1391

فصل 31 : یه سفر کوچولو و حرف زدن پریسا

  سلام. امیدوارم همه ی دوستان خوب باشن.  یه مدت بود شدیدا"  هوس دلمه ی برگ مو کرده بودم و چون غذای نسبتا" سختیه ، سپردمش به مامان... و روز چهار شنبه قرار شد مامان جون درستش کنه.... مامان جون هم که دستش درد نکنه سنگ تموم گذاشت و یه دلمه درست کرد که انگشتامونو  هم باهاش خوردیم. از بعد از ظهر من و پریسا رفتیم خونه مامانم و تا شب اونجا موندیم و یه مقدار از کار های مربوط به تهیه غذا رو کمکشون انجام دادیم. خلاصه تا ساعت 10 شب طول کشید وبعدش هم رفت روی گاز تا فردا صبحش که دیگه حسابی جا افتاده بود و بسیار خوشمزه و جای همه خالی .....             &...
28 خرداد 1391
1689 0 116 ادامه مطلب

فصل 29 : پریسا و آشپزی

                        سلام وقتی بخوای تند تند پست جدید بذاری نتیجه این میشه که هیچی برای نوشتن نداری!!!!! ولی تصمیم دارم از این به بعد زود به زود پست جدید بذارم                                   سه شنبه شب حوصله ی 2 تایمون حسابی سر رفته بود. ساعت 10 و نیم یه دفعه تصمیم گرفتم پریسا رو ببرم پارک. سریع آماده شدیم و رفتیم. البته با این عادت جدید پریسا خانم که برای من شده مایه ی دردسر.... یه توپ این دستش و یه عروسک اون دستش !!!!! بهش میگم عزیزم اینطوری نمیشه دستت رو بگیرم. ولی کی که گوش بده. خلاصه به هر زحمتی بود از خیابون شلوغ رد شدیم. حاضر نبود یکیشونو بهم بده یا دستش رو بگیرم. کلا " از اومدن پشیمونم...
20 خرداد 1391
2420 0 111 ادامه مطلب

فصل 28: پریسای 19 ماهه ما.....

  سلام  امیدوارم که همه ی دوستان و فرشته هاشون خوبه خوب باشن. 17 / 3/ 1391  پریسا خانم ما 19 ماه میشه...هوررررررررااااااا یعنی دیگه داره برای خودش خانمی میشه... هوررررررررااااااا    دخترگلم خیلی از کارهایی رو که باید بلد باشه ، بلده و انجام میده. هر وقت بهش کاری میگم(البته کار کوچولو) بدو بدو میره و انجام میده. هر چیزی بهش میدیم میگه مسی هر چیزی هم بهش بگیم میگه دش(چشم) قربون چشم گفتنش که هر بار میگه دش میخوام بخورمش. هر روز بیشتر از روز قبل خودشو تو دل من و بابایی جا میکنه. نه تنها ما بلکه همه ی اطرافیان.( مامانم ، خاله، زندایی، عمه و....) ای شیطون بلای ما...
16 خرداد 1391

پریسا در مسابقه ی : بابایی دوستت دارم.

بابای خوبم. وقتی خدا منو از بهشت میفرستاد ،بهم گفت دوتا فرشته از من مراقبت میکنن. وقتی دیدم یکی از اون فرشته ها بابای به این خوبیه ،خوشحال شدم. خدا جون ممنون که اجازه دادی بیام روی زمین. خدا جون مراقب بابای مهربون و زحمت کش من باش. بابایی به اندازه ی تمام ستاره ها دوستت دارم. بابای عزیزم روزت مبارک ...
14 خرداد 1391