پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 21 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

صد و پنجاهمین پست و یه حسن ختام برای شروعی دوباره....

همیشه خدا حافظی سخته و ادم به یاد جدایی میفته و دلتنگی.... ولی اگر مطمئن باشیم که به دنبالش یه سلام گرمتر  هست نه تنها ناراحت نمیشیم بله خیلی هم خوشحال میشیم...... پس خدا نگهدار....... این پست صدو پنجاهم از وبلاگ تقدیم به پریسای عزیز میباشد. که بعد ازبه ثبت رساندنش ، قصد دارم از مدیریت محترم سایت نی نی وبلاگ در خواست تهیه ی سی دی بلاگ را بدهم... و خیلی هم خوشحالم که این درخواست همزمان شد با موفقیت سایت نی نی وبلاگ در خشنواره ی وب ایرانی . و همین جا به مدیریت محترم نی نی وبلاگ تبریک میگم. بارها نوشتم  و این بار هم مینویسم که خیلی خوشحالم که در این خونه ی زیبا برای دخترم مینویسم. دوستایی دارم که هیچ وقت نمی...
26 بهمن 1391

تولد ستایش و یاسین

  دیشب یه شب قشنگ بود. یه شب زیبا و به یاد ماندنی. چون تولد 2 تا فرشته کوچولو بود. ستایش جون که 5 ساله شد و یاسین جون که 2 ساله شد                                       یه خواهر و یه برادر گل که بچه های دایی حسین هستن. خوشکلای عمه ، تولدتون مبارک                              بازم ...
25 بهمن 1391

دویدیم و دویدیم تا به دریا رسیدیم....

  سلام به همه ی دوستای عزیزمون.ایشالله همه و مخصوصا نی نی ها سلامت باشن. دیروز به مناسبت 22 بهمن تعطیل بود.ما هم از فرصت استفاده کردیم و تا هوا از این گرمتر نشده زدیم به جاده.... بدون هیچ برنامه ریزی قبلی حرکت کردیم البته نهارو وسایل لازم رو برده بودیم ولی تا یه حدی... و رفتیم رفتیم... از دشت و کوه و جنگل گذشتیم. این جا صبحانه خوردیم: دایی غلام عباس و خاله معصومه هم باهامون بودن .بچه ها هم کلی بازی کردن: چند تا گل پیدا کرد و اومد سراغم گفت مامان عکس بگیر. کلی هم برام ژست گرفت: دوباره رفتیم و رفتیم تا بالاخره به یه جای خوشکل رسیدیم: اگر تونستید حدس بزنید اینجا کجاست؟ بفرما...
23 بهمن 1391

یه اتفاق ..... یه تولد ....

سلام مدیریت نی نی وبلاگ با تلگراف اخیرشون بهمون گفت که زود باشید پست هاتونو اماده کنید.من هم مجبور شدم چند تا پست رو با هم آماده کنم.اگر همشو در یک پست میذاشتم خیلی طولانی میشد.... یک اتفاق   روز 4 شنبه مامان جون زحمت کشیدن و برامون سبزی گرفتن (منظور سبزی خورشتی و آشی و.... که ما این موقع از سال درستشون میکنیم و برای فصل تابستون فریز میکنیم) .من و پریسا هم برای کمک رفتیم خونه ی مامان جون. من و مامان جون مشغول پاک کردن سبزی و صحبت کردن بودیم.پریسا هم که براش یه بسته اسمارتیس گرفته بودم که در حال  تماشای کارتون ، اون ها رو هم نوش جان میکرد. یه هووووو اومد سراغم و گفت مامان رفت تو دماغم.... من و مام...
23 بهمن 1391

یه مسابقه

سلام دوست عزیزم مامان آیلین ، فتانه جون. ازمن دعوت کرده تا در یک مسابقه ی وبلاگی شرکت کنم.(البته اگر بشه اسمشو مسابقه گذاشت).من هم مدتی بود که دنبال فرصتی بودم تا  این مطلب رو بنویسم. پس ..... هدفمو از ساختن این خونه ی کوچولو برای دخترم مینویسم: تا قبل از به دنیا اومدن پریسا جون، من اصلا با دنیای مجازی هیچ آشنایی نداشتم. وقتی پریسا جون قدم رنجه فرمودن و تشریفشونو آرودن ، کم کم به اطلاعات بیشتری در زمینه های مختلف پیدا کردم. از نوع تغذیه برای پریسا گرفته تا آموزش های مختلف دیگه. راستش زیاد فرصت مطالعه نداشتم و یا کتاب هایی هم که تهیه کردم ، اون چیزی رو که میخواستم بهم آموزش نمیداد. کم کم از طریق اینترنت با چند ...
23 بهمن 1391

27 ماهگی..... مامان خواهش میکنم !!!و داستان...

  سلام به دختر ناز و قشنگم که دیروز 17 / 11 / 91 وارد 27 ماهگی شد. پس بزن دست قشنگه رو به افتخارش... عزیز دلم 27 ماهگیت مبارک باشه. خدایا ممنونم که این فرشته کوچولو رو بهم دادی. لطفا همیشه مراقبش باش. پستمون یه روز تاخیر داشت اون هم به خاطر تموم شدن شارژ بود.... پریسا خانم هر روز با یه حرفه تازه ما رو سورپرایز میکنه. جمله ی جدیدی که جدیدا استفاده میکنه: مامان خواهش میکنم !!! لطفا !!! و اینو زمانی استفاده میکنه که ازمون بخواد کاری براش انجام بدیم. دیشب میخواستم بخوابونمش. درب اتاقشو گذاشتم رو هم که از سرو صدا و بازی هاش بابایی بیدار نشه. بهم میگه: مامان درو باز کن خواهش میکنم ، خو...
18 بهمن 1391

من عروسمو ناز دارم.....

  سلام         سلام ایشالله که همه ی دوستانمون خوب و نی نی های ناز هم سلامت باشن و حداقل از دست این ویروس های رنگارنگ جون سالم به در برده باشن.   قبلا نوشته بودم که پریسا به شدت به کتاب های داستان و شعر ها علاقه پیدا کرده.این علاقه هنوز هم در حال پیشرفته. به خصوص به شعر. و علاقه ی عجیبی هم به حفظ کردن شعر داره. میاد پیشم و چند کلمه از شعری رو که یادش اومده برام میخونه و میگه: مامان تو بگو... (یعنی ادامشو براش بگم) بعد خودش هم به دهنم چشم میدوزه و زیر لب تکرار میکنه. یعنی عاشق این تکرار کردنش هستم. تا چند لحظه قبل پیشم ایستاده بود و مجبورم کرد چن...
12 بهمن 1391

یک هفته ی گذشته.... و یک تولد.....

          سلامممممممم امیدوارم که همه ی دوستان سلامت باشن. با یک هفته تاخیر اومدیم.... این روزها هیچچچچ خبر خاصی نداریم .خیلی کم حوصله و خسته.... خدا کنه شما اینجور نباشید. ولی بالاخره تصمیم گرفتم بیام و یه اپ کوچولو داشته باشم.حداقل به خاطر دوستای گلم.به خصوص....... بله به خصوص دوست عزیزم لیلا جون که روز دوشنبه 2 بهمن تولد پسر گلش کوروش جون بود. این    هم وبلاگشون. کوروش جان تولدت مبارک عزیزم. ایشالله 120 ساله بشی. و همیشه سالم و سلامت زیر سایه ی مامان و بابا خوش باشی. امروز 5 شنبه هست و لیلا جون درگیر جشن تولد کوروش جانه. ...
5 بهمن 1391

تشکر ویژه

                سلام   سلام   صدتا سلام بالاخره مسابقه ی جشنواره تمام شد. نی نی وبلاگ عزیز تولدت مبارک. ما هم برنده شدیم. نفر 6.            از همه ی دوستان وبلاگی و غیر وبلاگی عزیزی که زحمت کشیدن و به پریسا رای دادن تشکر میکنم. و تشکر ویژه ی اول  از بابا حسین عزیز. همسر گلم ،که این چند روز حسابی کمکم کردن.      دوم هم از مامان علی خوش تیپ که هم اول شدن وبهشون  تبریک میگم و هم تشکر بابت همراهیشون با ما. سوم ...
26 دی 1390
1