من عروسمو ناز دارم.....
سلام سلام
ایشالله که همه ی دوستانمون خوب و نی نی های ناز هم سلامت باشن و حداقل از دست این ویروس های رنگارنگ جون سالم به در برده باشن.
قبلا نوشته بودم که پریسا به شدت به کتاب های داستان و شعر ها علاقه پیدا کرده.این علاقه هنوز هم در حال پیشرفته.
به خصوص به شعر. و علاقه ی عجیبی هم به حفظ کردن شعر داره.
میاد پیشم و چند کلمه از شعری رو که یادش اومده برام میخونه و میگه: مامان تو بگو...(یعنی ادامشو براش بگم) بعد خودش هم به دهنم چشم میدوزه و زیر لب تکرار میکنه.
یعنی عاشق این تکرار کردنش هستم.
تا چند لحظه قبل پیشم ایستاده بود و مجبورم کرد چندین بار شعر یه توپ دارم قلقلیه رو براش بخونم و تا کامل حفظش نکرد دست بردار نشد.
تا چند لحظه ی پیش!!!!!!!!! دقت کنید به ساعت این پست (3 شب)!!!!!!!مدتیه که خیلی کم خواب شده.یعنی تازه خوابید و فردا ساعت نهایتا 9 بیداره تا عصر 1 ساعت بخوابه و دوباره تا 2 شب..........
برگردیم سر شعر های پریسا.......
یه کتاب داره به اسم: 5تا انگشت بودند که.... از اقای کشاورز
5تا شعر که بر اساس شعره لی لی حوضک ساخته شده خیییییییلی خوشکل و ساده هستن.پریسا هر 5 تا شعرو حفظ کرده.یکی شو که خیلی دوست داره و با هم میخونیمش:
اولی گفت: من عروسمو ناز دارم دیلینگ دیلینگ ساز دارم
دومی گفت: عروس ما ناز داره حیف که جهاز نداره
سومی گفت: رخت و لباس و پارچ آب نداره
چهارمی گفت: یخچال و فرش و رختخواب نداره
و کله گنده گفت:عروس خانم ناز نکن در کمدو باز نکن کسی که جهاز نداره این همه ناز نداره
خودم هم اینو از بقیه بیشتر دوست دارم.پریسا کامل اینو بلده و گاهی هم تنها میخوندش.
یه کتاب هم داره به اسم مامان بیا جیش دارم برای آموزش دستشویی رفتن براش گرفته بودم ولی به شعرهاش خیلی علاقه پیدا کرد و الان داره اون ها رو حفظ میکنه مثلا این قسمت :
زرافه خیلی نازه
پاهاش چقد درازه
ناراحته چون که نیست
لگن براش اندازه
مطالب اینجا خیلی زیاد شد اگر دوست داشتید بفرمایید ادامه باقی مطالب و عکس ها اون طرفه.
ممنون که همراهمون هستید.
چند روزه یاد گرفته هر کاری بخواد براش انجام بدیم حتما یه (میگم )هم برای محکم کاری بهش اضافه میکنه:
مامان بلند شو سی دی برام بذار
مامانی بلند نمیشه
مامان میگم بلند شو سی دی برام بذار
و این حرف اینقد تکرار میشه تا به خواستش برسه.
جمعه ی قبل خونه ی عمه بهاره بودیم. شب موقع برگشت برای اولین بار پریسا رو به پارک شهر بازی بردیم.
کلی خوش به حالش شد و سوار چند تا از وسایل بازی شد.
اول از این قو که داخل آب بود شروع شد:
از این تاب زنجیری هم خیلی خوشش اومد.
وبعدش هم اسب سواری که دیگه عااااشق اینه .سمت راستش هم یه اسب سفید بود که کلی باهاش حرف زد
بعد هم کشتی صبا.
و........خب بچه میترسید تنها سوار بشه. واقعا هم ترسناک بود هر دوتامون محکم دست همو گرفته بودیم و میلرزیدیم.به بابایی گفتم خوبه باز سوار اون بزرگه نشدیم.
و در اخر این ماشین سواری.این خیلی بهتر بود با سرعت بالا میرفت و خلاصه پریسا از این خیلی خوشش اومد.
دست اخر هم با کلی گریه از پارک بیرون اومدیم.
فردا صبحش اول یادش نمیومد که کجا رفته بود ولی بعد که یادش اومد کلی با هیجان برامون تعریف میکرد که کجا رفته و سوار چی شده.