پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

با دخملم تجربه میکنم........

                                                               دخترم.... عزیزترینم...... وقتی با تو هستم زیباترین ها رو تجربه میکنم........ تجربه میکنم یه بوسه ی عاشقانه با لب های کوچولوت که تند تند مامانو بوس میکنی گاهی با خواهش وگاهی با میل و رغبت .گاهی غفلگیرانه و گاهی ........ و من هم در جواب بوسه بارونت میکنم ... محکم ...
28 دی 1391

فرشته ی مهربون و...... بورک ؟؟!!

                       سسسللاامممم ایشالله که همه خوب و سلامت هستن.ما هم خوبیم. وفات پیامبر و شهادت امام رضا را به دوستان تسلیت مگم. خدا رو شکر پریسا از روزی که پستونکشو گم کرده تا به امروز به طور جدی سراغشو نگرفته.ولی برای خوابیدن یکمی دچار مشکل شده. طفلک دنبال یه چیزی میگرده که جایگزینه پستونک بشه. یکی از این موارد اینه که حتما بغل من یا بابایی بخوابه و دوم هم این که حتما براش قصه بگم. یه سری قصه های جدید براش پیدا کردم به اسم : قصه های پریسا کوچولو که شامل تمام وقایعیه که در طول روز برای پریسا...
23 دی 1391

26 ماهگی همراه با یک تحول بزرگ....و طرز تهیه ی کوفته

  سلام امیدوارم همه ی دوستان سلامت باشن فرشته کوچولوی من چطوره خوبی عزیز دلم. روز یکشنبه 17 /10 /91 پریسا خانم یه ماهگرد دیگه رو پشت سر گذاشت. الان دیگه دخملی ما 26 ماهه شده.قربونت برم عزیز دلم.... دقیقا از همون روز یعنی یکشنبه یه اتفاق خیلی مهم هم افتاد که همه ی ما کلی خوشحال شدیم...اتفاق چی بود؟ ظهر پریسا داشت بازی میکرد و طبق معمول پستونکش هم تو دهنش بود. متاسفانه این اواخر وابستگی شدیدی به این پستونک پیدا کرده بود و هر روز من نگران تر که با این همه وابستگی چطور میتونم پریسا رو از پستونک جدا کنم. بعد از یه ساعت بازی ،خسته شد و اومد سراغم که مامان می می بده (وقتی خوابش میگیره میاد سراغم و پ...
19 دی 1391

پریسا خانم پذیرایی میکنه!!!

  سلام.خوبید؟ عزاداریهاتون قبول باشه. هفته ی گذشته مامان جون روضه داشتن 5 روز .... من و پریسا خانم 3 روز اول صبح میرفتیم و تا شب میموندیم دیگه خونه ی مامان جون همه مدله خوش میگذره دیگه.... اما روز 4 و 5 دیگه شب ها هم موندیم اونجا ...البته دلیل داشت . چون روز 4 شنبه شله زرد نذری و روز 5 شنبه هم که اربعین بود (یعنی دیروز) آش نذری داشتن. دیگه ما هم مجبور شدیم در کل اونجا برای کمک آنلاین باشیم.این وسط پرسا خانم هم چه کمک ها که نکرد. تمام مدت موقع پذیرایی حاضر بود و کمک ما خرما و قند و کیک و چیز های کوچولو رو به مهمان ها تعارف میکرد.اینقد این کار رو دوست داشت که حتی شب از داخل خواب هی داد میزد: من میدم ...من میدم .....
15 دی 1391

دوووو دییییییییی میییییی دی و یه غذا خوشمزه (کوکوی کدو)

                              این دفعه خیییییییلی زود اومدیم پس یه سللللللللللللللللام داغ داغ در شب های سرد  زمستونی...... امروز یه غذایی درست کردم به اسم کوکوی کدو . که خیییییییییییییلی خوشمزه شد.اینقد که عجله داشتم تا بذارمش اینجا.برای همین با اینکه پست پایین هم جدید بود ولی تصمیم گرفتم تا عکس ها داغه برای دوستای گلم بذارمش. اتنا جون حتما درستش کن . پشیمون نمیشی قبل از این که بریم سر آشپزی اول از پریسا بگم به خصوص با توجه به اسمی که برای این پست گذاشتم.. پریسا خانم ...
10 دی 1391

پیش به سوی استقلال و یه تولد ویژه...!!!!؟؟؟

                                          بعد از یه مدت نسبتا طولانی       سلام ......... ایشالله که حال همه ی دوستانمون خوب و نی نی ها هم در سلامت کامل باشن.   این مدت که نبودیم کار داشتیم...چه کاری؟ بماند تا به وقتش !!!! البته هنوز هم ادامه داره   خب اول از پریسا خانم........ پریسا خانم تا  چند روز قبل شب ها پیش مامان و بابا لالا میکرد تا اینکه بالاخره مامانی تصمیم گرفت که پریساخ...
9 دی 1391

مهمانی یلدا

  سلام شبه چله هم اومد و رفت.....یلدای همه مبارک....... معمولا شب یلدا ،شبه دور هم بودنه. ما هم طبق برنامه ی از پیش تعیین شده (که جریانش هم خیلی با مزه شد)قرار شد که مثل سال قبل همه ی فامیل ،خونه ی خاله مینا (خاله ی من )جمع بشیم. اول جریان قرار: جمعه ی هفته ی قبل اعضای فامیل همه با هم رفتیم پارک تا همون جا قرار ها گذاشته بشه (آخه برای این مهمانی هر کسی باید یه چیزی با خودش بیاره که اینطوری خیلی با مزه تر میشه ).بعد از خوردن نهار بحث شروع شد و کم کم داغ و داغ تر شد با کلی سرو صدا طوری که تمام اطرافیان هم متوجه موضوع بحث شدن و جریان به اون ها هم سرایت کرد خلاصه قرارها گذاشته شد و اینکه هر کسی چه خوراکی بیار...
3 دی 1391
1