پریسا خانم پذیرایی میکنه!!!
سلام.خوبید؟ عزاداریهاتون قبول باشه.
هفته ی گذشته مامان جون روضه داشتن 5 روز .... من و پریسا خانم 3 روز اول صبح میرفتیم و تا شب میموندیمدیگه خونه ی مامان جون همه مدله خوش میگذره دیگه....
اما روز 4 و 5 دیگه شب ها هم موندیم اونجا...البته دلیل داشت . چون روز 4 شنبه شله زرد نذری و روز 5 شنبه هم که اربعین بود (یعنی دیروز) آش نذری داشتن.
دیگه ما هم مجبور شدیم در کل اونجا برای کمک آنلاین باشیم.این وسط پرسا خانم هم چه کمک ها که نکرد.
تمام مدت موقع پذیرایی حاضر بود و کمک ما خرما و قند و کیک و چیز های کوچولو رو به مهمان ها تعارف میکرد.اینقد این کار رو دوست داشت که حتی شب از داخل خواب هی داد میزد: من میدم ...من میدم .....
روز 4 شنبه هم که تمام مدت کنار مامان نشسته بود و با هم شله زردو هم میزدیم تا درست شد...البته مجبور شدم با نقاشی سرشو گرم کنم تا کمتر سراغ دیگ و آتیش بیاد...
وقتی هم که شله زرد آماده شد پریسا خانم اولین نفری بود که چشید و پسندید
بقیه ی ماجراهای روضه ی مامان جون در ادامه...بفرمایید
همون وقت که تو حیاط بودیم و پریسا خانم در حاله کمک به مامانی، کمی هم روی موتور دایی ابراهیم بازی کرد:پریسای موتور سوار
بعد که شله زرد اماده شد ساعت 1 شب و پریسا خانم همچنان در کنار مامان و مامان جون برای پر کردن ظرف ها و تزئینشون کمک میکرد:
حتی سرمونو گرم کرد و کلی نوحه ی حسین وای حسین وای برامون خوند
شب آخر هم که آش نذری داشتیم.پریسا خانم تا ساعت 3 شب بیدار بود.دیگه 3 به زور بردم خوابوندمش و دیگه از پریسا با آش عکس نگرفتم.فقط اینو گرفتم:
فردا صبحش هم که از ساعت 7 بیدار شد و باز به مامانی و بقیه کلی کمک داد.
شبش هم که خونه ی عمو محمود دعوت شدیم و پریسا خانم با دانیال کلی بازی کرد.
و امروز صبح هم از ساعت 7 بیدار شد!!!!
یکی بهش بگه بچه اخه تو خواب نداری؟؟؟؟؟؟!!!!!!!! ماشالله به جونت !!!!
پ ن : الان به زور خوابوندمش تا بتونم این پست رو تکمیل کنم...