پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

ماه مبارک

  سلام به دختر گلم. عزیز دلم . فرا رسید ماه بسیار زیبای خداوند که همه ما مهمان خدا هستیم را به شما تبریک میگم. دختر قشنگم. این ماه ،ماه مهربانی ، گذشت،فداکاری و از همه مهمتر ماهی است که خدای مهربان دربهای بهشت زیبایش را به روی ما باز کرده . فرشته ی مهربونم،یادت باشه که تا اونجا که میتونی از این فرصت طلایی استفاده کنی. پریسای من،سال گذشته با یاد تو در کنار سفره سحر و افطار مینشستم . و امسال ،خدا را هزاران بار شکر میکنم که همراه با تو نازنینم هستم. در این ماه عزیز از خدا می خوام که سالیان سال ،در سلامتی کامل بتوانی هم در این ماه زیبا وهم ماههای دیگر بنده صالح خدا باشی. دوستت دارم عزیز دلم ...
10 مرداد 1390

شعر

پریسا گلی شعر خیلی دوست داره. مامانی هم چندتا شعر که از کودکیش یادش مونده برای خانمی می خونه. که خیلی هم خوشش میاد وگاهی شبها با همین شعرا میخوابه. دو تا از این شعرا را برای یادگاری اینجا می نویسم شاید بعد دوباره نوشتم.                                                     یه روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت آخ وایسا وایسا...
7 مرداد 1390

انگشتی

سلام به فرشته کوچولوی نازم. فرشته ی مامانی در این ماه باید یاد بگیره که با انگشت بعضی غذا ها را در دهان بگذاره. مثل سیب زمینی و هویج یا کرفس یا ماکارونی پخته و ریز شده. چند روز قبل مقداری ماکارونی به خانمی دادم تا ببینم با اونها چکار میکنه. من هم که وسواس. دیگه چشامو بستم تا چیزی نبینم. ولی چند عکس با مزه از خوردن(بازی کردن) ایشون گرفتم تا وقتی انشاا.... در آینده دید. بدونه با مامانی چکار کرده. البته آخر سر ظرف را برگردوند رو سرش. چکار کنم دیگه. نوش جونت مامان جونم. ...
6 مرداد 1390

مامان جون

سلام به فرشته کوچولوی مامان دختر گلم چند روزه که حسابی سر حال و دور و برش شلوغه. چون مامان جون و دختر دایی یاسمن از روز جمعه اومدن پیشمون. پریسا خانم هم که هر دو نفرشان را خیلی دوست داره و با هاشون سرگرمه و اصلا" کاری به مامان نداره. من هم از فرصت استفاده کردم و کلی از کارهای عقب افتاده را انجام دادم. دست مامان جون هم درد نکنه که کلی کمکم کردن. تازه دیروز هم با مامان جون رفت حمام . وحسابی آب بازی کردو برای خودش کیف کرد. بعدش هم مامان جون نشست و کلی خیاطی کردن. دختر گلم ،یه زمانی به خاطر شما رفتم و حسابی خیاطی یاد گرفتم . تا برای شما لباس بدوزم. ولی حالا که وقته کاره نمی تونم انجام بدم. خوب زیادم مقص...
3 مرداد 1390

عروسی

دیشب بعد از کلی خونه نشینی بلاخره دعوت شدیم عروسی. ما هم بعد مدتی که عروسی نرفته بودیم از خدا خواسته رفتیم. البته چهار نفری . چون عمه را هم با خودمون بردیم. راه خیلی دور بود و تازه راه را گم کردیم. وآخر سر همگی گیج ،گرسنه و خسته رسیدیم. پریسا خانم که حسابی خوابش میومد ولی وقتی رسیدیم خواب از سرش پرید و چند نفر جهت دست بوسی ،خدمت خانم شرفیاب شدن البته من هم اجازه نمیدم فعلا" کسی صورت خانمی را ببوسه به غیر خودم و بابایی. پریسا خانم وقتی کوچکتر بود خیلی از سرو صدا میترسید. ولی دیشب با شنیدن اون همه سرو صدا تازه شارژ هم شده بود. خلاصه عروسی خوبی بود و خیلی خوش گذشت. برگشتنی هم پریسا خانم تا خونه خوا...
31 تير 1390

عکسای هنری

چند عکس هنری که هنر دست مامانیه از پریسا خانم:                                                                                                 &nb...
30 تير 1390

................

سلام به دختر گلم . عزیز دلم از خدا میخوام که هیچ وقت گرفتار بیماری نشی . قشنگم مدتی مطلب تازه ای برات ننوشتم . آخه مدتیه که حسابی گرفتار روز مرگی شدم. روزهای طولانی و خسته کننده ،هوای بی نهایت گرم،وبد تر از همه آپارتمان بی آسانسورو باز بدتر از همه اینها یه قلب ناراحت. وقتی دوتامون این بالا زندانی شدیم و جایی نمیتونیم بریم ،باعث کلافگی هر دو تامون شده. آخه فقط وقتی میشه رفت بیرون که بابایی هم باشه و شما را بغل کنه چون من که .... عزیزم دعا کن هر چه زودتر بتونیم خانه مان را عوض کنیم. ...
30 تير 1390