پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

دعا

سلام فرشته کوچولوی مامان. چند روزه درست وحسابی بهت نرسیدم چون بابایی حالش خوب نیست. کوچولوی من ،خدا دعای تو را زودتر اجابت میکنه چون تو پاک پاکی. پس برای بابایی دعا کن که زودتر خوب بشه.                                                   ...
20 تير 1390

9 ماهگی

پریسای قشنگ مامان دیروز هشت ماهگی شما تمام شد. ورود شما دخمل نازم را به نه ماهگی تبریک میگم. این هشت ماه چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود که چشمای قشنگ ونازت را به روی ما باز کردی وتمام زیبایی های دنیا را به مامان وبابا هدیه دادی. به هر حال با تمام خوشیها وشادیها ،دلهره ها و سختیها گذشت. از خدا میخوام که تمام لحظه های زندگیت پر از شادی وخوشی باشه و در تمام طول راه زندگی موفق باشی.   ...
18 تير 1390

یکی دیگه

سلام به دختر گلم. این دو روز فرصت نکردم مطلبی برات بنویسم ولی الان تا خوابی سعی میکنم تلافی کنم. روز پنج شنبه روز خیلی خیلی خوبی بود.چرا؟ 1.روز مبعث پیامبر که یکی از اعیاد بزرگ مسلمانان است. 2.دخمل قشنگم یکی دیگه از مرواریدای نازش از داخل صدف سرک کشید.البته این یکی را بابایی کشف کرد. مبارکت باشه عزیزم. خدایا چقدر لذت داره وقتی به خانمی غذا میدم قاشق را میزنه به دندونای ریزش مثل اینکه خودش هم کیف میکنه. ولی هنوز پیدا نیستن.وقتی بزرگتر شدن حتما"عکسشون را میگیرم. 3.وهمون شب هم بابایی بردمون پارک.که مامان جون وعمه هم با ما اومدن.اونجا هم دایی حسین وبچه ها بهمون رسیدن وحسابی خوش گذشت. این چند عکس از پارکه: گربه کوچو...
18 تير 1390

خبر مهم

امروز صبح پریسا خانم بعد از یک خواب خوب ،به حمام رفت وبعد از آب بازی حسابی ودوباره خواب دلچسب وخوردن نهار خوشمزه،مشغول تمیز کردن دهانش بودم که ناگهان...........                                                             بله...بله... مبارک.... مبارک.... نوک انگشتم به یک چیزی خورد.یک چیز خوشکل که بهش میگیم دندان. وبلاخره د...
18 تير 1390

8 ماهگی

دختر گلم 8 ماهگیت مبارک باشه.در ماه گذشته کلی کار های قشنگ یاد گرفتی. آرزو دارم در تمام مراحل زندگی موفق باشی.   د ی دیشب بعد از یک روز خسته کننده که در ادارات مختلف گذشت، با شیرین کاریهای دخمله تمام شد. اول شب که داشتم براش شعر میخوندم وکارهامو انجام میدادم یک لحظه نگاهش کردم داشت دستای کوچولوش را به هم میزد و دس دسی میکرد کلی براش ذوق کردم چون اولین باره که دس دسی میکنه.     موقع خواب نشستم کنارش اول زد روی پاهام وبعد سرش را گذاشت روی بالش وبا این کار اعلام کرد که موقع خوابه.   امروز صبح هم که داشتم با پریسا حرف میزدم وبابایی را صدا میزدم بر میگشت وبه صندلی کامپیوت...
18 تير 1390

حرکت....

هفته گذشته داشتم فکر میکردم که چرا دخملی هیچ حرکت نمیکنه . ولی عزیز دل مامان نگذاشت مامانی زیاد فکر بد کنه و ناراحت بشه. ازاول این هفته حرکت را شروع کرد.البته خیلی با نمک. آخه همین طور که نشسته خودش را خیلی آهسته میکشه جلو. وقتی بعد از چند دقیقه نگاهش میکنیم کلی از جای اولش دور شده . بابایی گفت :این چه جور راه رفتنه؟ ومن جواب دادم :به این میگن حرکت نامحسوس!!!!!!!!!                                          &nb...
15 تير 1390