دویدیم و دویدیم تا به دریا رسیدیم....
سلام به همه ی دوستای عزیزمون.ایشالله همه و مخصوصا نی نی ها سلامت باشن.
دیروز به مناسبت 22 بهمن تعطیل بود.ما هم از فرصت استفاده کردیم و تا هوا از این گرمتر نشده زدیم به جاده....
بدون هیچ برنامه ریزی قبلی حرکت کردیم البته نهارو وسایل لازم رو برده بودیم ولی تا یه حدی...
و رفتیم رفتیم... از دشت و کوه و جنگل گذشتیم.
این جا صبحانه خوردیم:
دایی غلام عباس و خاله معصومه هم باهامون بودن .بچه ها هم کلی بازی کردن:
چند تا گل پیدا کرد و اومد سراغم گفت مامان عکس بگیر. کلی هم برام ژست گرفت:
دوباره رفتیم و رفتیم تا بالاخره به یه جای خوشکل رسیدیم:
اگر تونستید حدس بزنید اینجا کجاست؟
بفرمایید ادامه چون عکس ها خیلی زیاد شدن.
ممنون که همیراهید....
سه تا پست اخری جدید هستن
بله... رسیدیم به بندر دیلم و ساحل زیبای خلیج فارس.همین که رسیدیم پریسا رفت اسب سواری.
خیلی هم خوشش اومد.دست اخر به بابایی گفت:
بابا اسب سفیده رو ببریم خونه...
عمه اسمشو نوشت رو ماسه ها. ماسه ها زیر پاهامون مثل مخمل لطیف و نرم بودن. احساس احساس خیلی خوبی داشت.
بعد رفتیم پارک کنار ساحل و نهار خوردیم
پریسا هم بغل بابایی نهار خورد
بعد از نهار هم اول در این نمای خوشکل عکس گرفتیم.بعد هم رفتیم بازار و کلی خرید کردیم.
و غروب برگشتیم. این هم غروب زیبای ساحل دریا:
به پریسا که خیلی خوش گذشت. آب بازی و اسب سواری که دو تا از کار های مورد علاقه ی پریسا هستن. باعث شد حسابی سرحال بشه.
موقع برگشت کامل خواب بود. طفلک حسابی خسته شد.