فصل بیست و سوم: تولدانه
سلامی به گرمی هوای شهرمون به همه ی دوستان عزیز و مخصوصا" پریسا خانم خودم....
و این بار به همسر عزیزم....
همسر عزیزم....حسین جان.........تولدت مبارک
روز تولد تو میلاد عشق پاکه
برای شکر این روز پیشانیم به خاکه
من سر سپرده هستم، تا مرز جون سپردن
با یک اشاره ی تو حاضر برای مردن
20 / 2 / 1391 یکی از زیباترین روز ها برای من و پریسا جونه.
حسین جان از صمیم قلب تولدت رو تبریک میگم.
خدایا از تو ممنونم که معنی واقعی عشق رو نشونم دادی.
خدایا از تو میخوام که عشقمو در پناه خودت سلامت نگه داری.
یه جشن کوچولو هم داریم . ولی چون تولد دایی ابراهیم هم 20 اردیبهشته.
برنامه روز جمعه هستش . پس عکسها میمونه برای پست بعدی.
داداش گلم تولد شما هم مبارک باشه. خیلی دوستت دارم.
روز یکشنبه 17 / 2 / 1391 پریسای گل مامان و بابا 18 ماهه شد.
زیباترین بهانه ی زندگی من الان 1 سال و نیمه که پاهای کوچولوشو گذاشته رو چشمای مامانی و به مامانی زندگی دوباره داده.
فرشته ی قشنگم ، نفسم به نفست بنده.
پس باش تا من هم با بودنت ، باشم.
دختر مهربونم رو روز یکشنبه برای تزریق واکسن بردم.
بمیرم که چقد صبوری مثل مامانت......برای تزریق 2 تا واکسن صدای بچم در نیومد.
عزیز دلم خیلی زیاد دوستت دارم
روز شنبه 23 / 2 / 1391 روز تولد حضرت فاطمه و روز زیبای مادره.
مامان عزیزم روزت مبارک........ممنونم برای تمام زحمتهایی که برامون کشیدی و میکشی. دستت رو میبوسم
و.....تمام مامان های مهربون و زحمت کش. روز شما هم مبارک
تقدیم به همه ی دوستانم به خصوص مامان های مهربون.
برای اینکه این پست بدون عکس دخملی نباشه................