فصل نهم: عنوان نداره
سلام به پریسا خانم و سلام به دوستان گل پریسا خانم.
هفته گذشته اتفاق خاصی نیفتاد که بخوام در دفتر خاطرات پریسا بنویسم برای همین غیبتم طول کشید.....
ولی دیگه دلم نیومد بیشتر از این دفتر دخترم راکد بمونه برای همین شروع کردم به نوشتن. هر چی به ذهنم رسید می نویسم.............
تازگی ها با چند تا از خانمهای همسایه تصمیم گرفتیم تا هوا مناسبه بعد از ظهر ها بریم پیاده روی . البته برای من، بستگی به شرایط خانمی داره که: بیدار باشه، سر حال باشه و بشه ٢- ٣ ساعتی راه بریم. البته ایشون که در کالسکه تشریف دارن و بنده راننده .........
در طول مسیر هم چند فضای سبز هست که موقعیت مناسبی برای بازی پریسا خانمه.
دیگه اینکه.......... بابایی دو روز آخر هفته رفته بودن تهران و مادر و دختر تنهایی همدم هم بودن.
پریسا که حسابی بهونه ی بابایی رو میکرد و وقتی بابایی ساعت ٢ شب رسیدن. بیدار شد و تا صبح تو بغل بابایی بود.
روز جمعه هم که در یک مراسم بودیم و دوتا نی نی ناز (نوه های دایی مامانی) که تازه متولد شده بودن اونجا بودن.
وقتی یکی از اونها رو بغل کردم ،پریسا چنان گریه کرد که همه فکر کردن خدای نکرده اتفاقی افتاده.......
و بعد از ظهرش هم خونه باباجی بودیم و پریسا حسابی با دانیال(پسر عمو) که خیلی دوستش داره ، با هم بازی کردن.
حرف زدن پریسا...........
همچنان در حال تلاش برای فهموندن منظورش به ما..........
کلمات نا مفهومی را با حالت سوالی به ما میگه و همزمان سرش رو هم تکون میده.... و ما بلا تکلیف که این بچه چی میگه و چی می خواد.......
فقط میگم بله مامان . بله مامان . حتما مامان . درسته مامان........
و وقتی هم سوزن ماما گفتنش گیر میکنه که دیگه هیچ.............
خبر مهمی که چند ساعت قبل به دستم رسید:
هدی سادات ،فرشته کوچولوی فهیمه جون خدا رو شکر به سلامت زمینی شد. البته کمی زودتر از موعد. خب فرشته کوچولو برای اومدن کمی عجله داشته.
تولدت مبارک گل قشنگم.http://azbehesht.niniweblog.com/p4.php
عکسهای پریسا خانم هم که در ادامه منتظر دوستان هستن.
بفرمایید........
سلام پریسا خانم
این هم بازی پریسا خانم در فضای سبز موقع پیاده روی:
این هم نی نی کوچولو اسمش اسما خانمه:
این هم زهرا خانم دختر خاله ی اسما:
این هم خونه ی باباجی و دانیال:
این هم سوغاتی بابایی:
آقای محمد اصفهانی!!! آخه چی می خونی که اشک دخترم رو در آوردی؟؟؟