شعر
پریسا گلی شعر خیلی دوست داره. مامانی هم چندتا شعر که از کودکیش یادش مونده برای خانمی می خونه. که خیلی هم خوشش میاد وگاهی شبها با همین شعرا میخوابه.
دو تا از این شعرا را برای یادگاری اینجا می نویسم شاید بعد دوباره نوشتم.
یه روز یه آقا خرگوشه
رسید به یه بچه موشه
موشه دوید تو سوراخ
خرگوشه گفت آخ
وایسا وایسا کارت دارم
من خرگوش بی آزارم
کاریت ندارم
بیا از سوراخت بیرون
نمی خوای مهمون
یواش موشه اومد بیرون
یه نگاهی کرد به مهمون
دید که گوشاش درازه
دهنش بازه
شاید می خواد بخوردم
یا با خودش ببردم
پس می رم پیش مامانم
آن جا می مانم
مادر موشه عاقل بود
زنی با هوش و کامل بود
یه نگاهی کرد به خرگوش
گفت به بچه موش
نترس جونم اون مهمونه
خیلی خوب و مهربونه
پس برو پیشش سلام کن بیارش خونه
عروسک قشنگ من قرمز پوشیده
تو رخت خواب مخمل آبی خوابیده
یه روز مامان رفته بازار اون و خریده
قشنگ تر ار عروسکم هیچ کس ندیده
عروسک من چشماتو وا کن
وقتی که شب شد
اون وقت لالا کن
حالا بیا توی حیاط با من بازی کن
توپ بازی و تاب بازی و طناب بازی کن