پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 22 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

خبرای خوب

این هفته که گذشت کلی اتفاقای خوب افتاد. دوتا از مهمترین اتفاقا این بود که دوشنبه ،چهارمین و چهارشنبه پنجمین دندون پریسا جونم در اومد. وای که چقدر ذوق کردم. لب و دهن دختر گلم داره هر روز خوشکل تر میشه.وقتی بهش میگیم پریسا بوس بده،دهنش رو میبنده و لبهاشو میاره جلو میچسبونه به لبامون.وااااااای خدا کلی ضعف میکنم براش. خدا میدونه چقدر کیف داره. البته مامانای گل میدونن چی میگم. مگه نه؟؟؟؟ خبر دیگه اینه که بالاخره تلاشهای بی وقفه پریسا ثمر داد و تونست دو قدم برداره. از خوشحالی بال در آوردم و مثل بچه ها براش بالا پایین پریدم .طفلی جا خوردکه مامانی چش شده!!!!! تازگیها خیلی دوست داره از خونه...
23 مهر 1390

12 ماهگی و .......

90/7/17 یه روز بزرگ و زیبا ست. چون چند تا مناسبت خیلی خیلی خوب داره. 1. تولد امام هشتم. امام رضا(ع) که این روز را به همه ی دوستان گلم تبریک میگم. 2. روز شنبه . روز جهانی کودک. که این روز را هم به همه ی کوچولو های عزیزم تبریک میگم. 3.پریسا خانم 12 ماهه شد. و شمارش معکوس برای رسیدن به یکسالگی و اولین جشن تولد شروع شد. دختر عزیزم این روز قشنگ رو به شما تبریک میگم.و چقدر خوب شد که با این عید بزرگ مصادف شد. خوب درسته که همه ی روزهای خدا قشنگ و خوبن،ولی هفته گذشته برای پریسا و مامانی هفته زیاد خوبی نبود.چون هر دو مریض شدن. اول پریسا که از روز دوشنبه با آب ریزی شدید بینی و عطسه شروع شدوآقای دکتر گف...
16 مهر 1390

روز دختر و سومین مروارید

                                               اول از همه تولد حضرت معصومه و روز دختر را به پریسای عزیز و همه ی دخملای خوشکل تبریک میگم.                                          دوم اینکه بالاخره سومین مروارید...
7 مهر 1390

خاطره

سلام دختر قشنگم. پریسای عزیزم،هر سال وقتی به این ماه و این روزهای قشنگ میرسیم فکر مامانی پر میکشه به سالها قبل. مامانی می دونه که شما یه روز ازش می پرسی روز اول مدرسه چطوریه؟؟؟؟؟ و مامانی می مونه چی جواب بده!!!! برای همین این خاطره کوچولو رو برات مینویسه: روز اول مهر،مامانی کلاس اولی با خوشحالی روپوش و روسری آبی کوچولوش رو پوشید ،کیف قرمزش رو به دست گرفت وبا دوتا از دوستاش به طرف مدرسه به راه افتاد...... بر خلاف همیشه خیابونها خلوت بودو یه صداهای ترسناکی از دور دورا می یومد.ولی شوق روز اول مدرسه همه چیز رو شیرین کرده بود. وقتی به مدرسه رسیدن هیچ خبری نبود. نه صف،نه قران ،نه گل...... فقط چند دختر کوچولو...
5 مهر 1390
1