فصل هفتم:14 ماهگی وچند خبر
سلام به همه ی فرشته های کوچولو از جمله فرشته کوچولوی خودم و همه ی دوستان مهربونم.
امروز 17/10 /1390 پریسا جون 14 ماهش کامل میشه.
مبارک باشه گل قشنگم.
امید وارم وقتی داری این روز شمار رو می خونی بدونی که تمام این روزها و لحظه ها چقدر برای من و بابایی لذت بخش بوده.....
روز دوشنبه عمه برای سفر چند روزه به اصفهان رفت که ما رسوندیمش فرودگاه و شما هم حسابی در سالن فرودگاه بدو بدو کردی و دیرور هم که برگشتن و یک بلوز خوشکل هم سوغاتی برای شما آوردن. دست عمه درد نکنه.
روز 5شنبه هم که تولد امیر،پسر خاله مامانی بود که همه اونجا بودیم و شما هم طبق معمول کلی با بچه ها شیطنت کردی طوری که وقتی برگشتیم خونه تا فردا ظهرش خواب بودی.
عزیز دلم تازگیها یاد گرفتی هر چیزی که توجهت رو جلب میکنه یا میخوای،سریع انگشت کوچولوت رو به طرفش میگیری از عکس کتاب تا تصویر تلویزیون گرفته یا هر چیز دیگه.......
موقع غذا خوردن دیگه به ندرت اجازه میدی به شما غذا بدم. بیشتر دوست داری یه قاشق هم دست خودت باشه و تا میتونی خراب کاری میکنی.
وقتی بابایی کلید میندازه تا در رو باز کنه شما بدو بدو میری پشت در و چنر بار سرت رو بالا پایین میاری و سلام میکنی البته فقط آوای سلام رو در میاری. که بابایی کلی برات ذوق میکنه.....
کلمات جدید پریسا خانم:
بیا ........... به خوبی بیان میکنی و چند معنی داره:
1 بهم بده
2 بیا پیشم
3 منو ببر
دایی........که چند معنی داره:
1دالی موشه
2دایی
3 داداش
تازگی ها هم که داری بله گفتن رو تمرین میکنی. البته فعلا" در حد آوا
دختر قشنگم تو دفتر خاطرات مجازیت بیشتر از این نمیتونم برات بنویسم . الان بیدار میشی میای همه چیزو به هم میریزی. ولی کامل و مفصل در دفتر خاطرات خوشکلت همه چیزو ثبت میکنم. ایشالله از هر دوتاشون لذت ببری..........
حالا چند عکس هم برای یادگاری برای شما و دوستان گلم در ادامه قرار میدم.........
بفرمایید..............
پریسا خانم در سالن فرودگاه:
بعد از فرودگاه هم سه تایی رفتیم رستوران .
راستی پریسا خانم یه النگوی تک پوش خوشکل هم گرفته که تو عکس مشخصه:
بعد از خوردن سیب زمینی،دوغ هم میچسبه. نوش جان مامانی
این هم عکسهای تولد آقا امیر:
همیشه لبت خندون باشه عزیز دلم