فصل دوم:تجربه ی یک بیماری
سلام به پریسا جون و سلام به دوستان مهربونم.
از خدا میخوام که همه ی فرشته های کوچولو خوب و سلامت باشن.هفته ی گذشته که پریسا خانم حسابی من و بابا یی رو نگران کرد.
بیماری که از روز یکشنبه هفته قبل شروع شده بود،و اولش به خاطر در اومدن ششمین دندانش بود.باعث شد تا حسابی ضعیف بشه.
واز روز دوشنبه شب یعنی بعد از مراسم تولد به اوج رسید و باعث شد ساعت ١٢ شب ببریمش بیمارستان.
عفونت گلو و گوش، تب و اسهال شدید. و این وسط خدا خیر بده به دکترایی که مثلا" دکترن!!!!!!
وبا تجویز داروی اشتباهی مشکل را دو چندان میکنن.
طفلک پریسا!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه بیماری با علائم جدید تر هر روز بدتر میشدتا اینکه روز شنبه دوباره پیش یه آقا دکتر خوب رفتیم و با تجویز چند داروی خوب خدا را شکر پریسا بعد از ٣ روز بهتر شد.
خدایا شکرت. امروز بعد از ٨ روز شروع کرد به غذا خوردن و بالاخره من وبابا یی رو از نگرانی در آورد.
یک سفر کوچولو........
روز سه شنبه که عید بود. تصمیم گرفتیم به یه سفر کوچولوی نیم روزه درون استانی بریم.
که بعد از یک هفته مریض داری و هوای بسیار مطبوع حسابی چسبید. مامان و بابا و پریسا و یاسمن دختر دایی با هم رفتیم به آبادان.
و بلافاصله بعد از رسیدن برای پریسا خانم کلی خرید کردیم و بعدش هم کنار ساحل بهمن شیر نهار خوردیم و بعد از ظهر هم برگشتیم.
امروز چهار شنبه هم که از اول صبح بارون خیلی قشنگی شروع به باریدن کرد .
خدا کنه با این بارون هوا پاک بشه و مریضیها از بین برن و این فرشته های کوچولو حالشون خوب بشه.
چند تا عکس آماده کردم که در ادامه برای دوستای گلم گذاشتم.
فعلا " خدا نگهدار همه ی دوستای گلم و فرشته های نازشون.
به خاطر بیماری که بعد از ٨ روز امروز شروع به غذا خوردن کرد.
این هم آبادان و ساحل رود خانه بهمن شیر:
واین هم یکی دیگه . اگر دقت کنید اون سمت بهمن شیر خاک کشور عراق مشخصه:
این ها هم دوتا از خرید های پریسا خانم هستن. مبارکه مامانی:
و عکس آخر پریسا خانم در تیپ زمستانش: