هفته ایی که گذشت
سلام به کوچولوی مهربونم
هفته ایی که گذشت،هفته ی خوب و قشنگی بود.کلی اتفاقای خوب و یه کوچولو بد افتاد که برای همه اونها از خدا تشکر میکنم.
شب عید فطر بود که با پیشنهاد بابایی برای افطار رفتیم رستوران.و من مثل همیشه مقداری غذا برای خانمی با خودم بردم. قبل از آماده شدن غذای ما،بابایی چند قاشق از غذا را به پریسا داد.
پریسا در حال خوردن غذا بود که ناگهان شروع کرد به سرفه کردن.به قدری شدید که نفسش بند اومد.
خدایا چقدر وحشتناک!خیلی ترسیدم و نمی تونستم کاری کنم. ولی بابایی مرتب کمرش رو مالش میدادتا اینکه.....
یکدفعه یک تکه استخوان به شکل و اندازه یک نخود از گلو پریسا افتاد بیرون و سرفش قطع شد.
خدایا شکرت که به خیر گذشت .و از دختر گلم هم معذرت میخوام که غذاش رو چک نکرده بودم.
روز ٤شنبه که عید فطر بود. واین اولین عید فطریه که پریسا پیش مامانو بابا هستش و کلی به هر سه ما خوش گذشت.
و روز ٥شنبه که سه نفری برای خرید لباس برای خانمی به یک مرکز خرید رفته بودیم و در اونجا یکی از دوستان وبلاگی را دیدم که همراه نی نی و بابایی به اونجا اومده بودن.
وبرای هر دو ما جالب بود که بیرون از دنیای مجازی همدیگه را ملاقات کردیم.
و بالاخره دیروز یعنی جمعه، که پریسا خانم مهمان مامان جون بودو کلی با بچه های دایی حسین بازی کردو خوش به حالش شد.
برای اینکه این پست بدون عکس نباشه دو تا عکس بامزه از خانمی میذارم.
این پریسا خانمه بعد ازخوردن یه کاسه ماست که خیلی هم دوست داره:
و اینجا هم مشغول تماشای تلویزیون و خوردن یه هلو انجیری گنده:
این پست به لطف دستهای پریسا خانم سه بار منهدم شد. ولی مامانی خستگی ناپذیر بالاخره تمامش کرد.