یک هفته ی گذشته.... و یک تولد.....
سلامممممممم امیدوارم که همه ی دوستان سلامت باشن.
با یک هفته تاخیر اومدیم....
این روزها هیچچچچ خبر خاصی نداریم .خیلی کم حوصله و خسته....
خدا کنه شما اینجور نباشید.
ولی بالاخره تصمیم گرفتم بیام و یه اپ کوچولو داشته باشم.حداقل به خاطر دوستای گلم.به خصوص.......
بله به خصوص دوست عزیزم لیلا جون که روز دوشنبه 2 بهمن تولد پسر گلش کوروش جون بود.این هم وبلاگشون.
کوروش جان تولدت مبارک عزیزم. ایشالله 120 ساله بشی.
و همیشه سالم و سلامت زیر سایه ی مامان و بابا خوش باشی.
امروز 5 شنبه هست و لیلا جون درگیر جشن تولد کوروش جانه.
خسته نباشی عزیزم.
راستی تا یادم نرفته به زهرا جون هم تبریک بگم که هفته ی قبل تولدش بود و من در پست قبلی یادم رفت بهش تبریک بگم. زهرا جان مامان امیر علی تولد شما هم مبارک.
روز 5 شنبه هفته ی قبل رفته بودیم نمایشگاه دائمی کیان پارس که این بار نمایشگاه کتاب بود.
دانیال همراه با زن عمو و عمه هم باهامون بودن.
پریسا یک لحظه هم دست دانیال رو ول نکرد.هرجا رفت و هر کاری انجام داد دقیقا مثل اون انجام داد.
ما هم پشت سرشون بودیم و همش این شکلی.....
در یکی از غرفه ها بچه ها نقاشی میکشیدن. دانیال و پریسا هم نشستن و مشغول نقاشی کشیدن شدن:
پریسا طبق معمول اول دوروبرشو چک کرد کمی دیوارها و نقاشی های بچه ها رو نگاه کرد و بعد کارشو شروع کرد.... خوشم میاد هیچ وقت با عجله کارشو شروع نمیکنه..
این نقاشی دانیال:
این هم نقاشی پریسا خانم:
مجبور بودیم نقاشی رو مثل بقیه برای چاپ در انتشارات هفتگی تحویل بدیم.برای همین فقط عکسش برامون موند....
بعدش هم که 2 تا کتاب خوشکل برای پریسا خانم گرفتم.و بعد هم به گلخونه رفتیم. ولی به خاطر اینکه پریسا خانم بادبادک دسش بود نذاشت یه عکس خوب ازش بگیرم:
وکنار عروسک ها 10 تا عکس گرفتم تا همین یکی.....
این روزها پریسا خانم حسابی در حرف زدن پیشرفت کرده.خیلی از کلمات رو به درستی میگه.
تعداد کلماتی که در یک جمله به کار میبره تا حدود 10 کلمه شده.
گاهی که در آشپزخونه کار دارم ، یاد گرفته که با عروسک ها یا وسایل دیگه بازی میکنه و از این بابت خیلی خوشحالم. گاهی که حواسش نیست کلی ازش فیلم میگیرم.
روز هایی هم که کلاس دارم ، میره پیش مامان جون و 2 -3 ساعتی با مامان جون تنها میمونه.
دیروز مامان جون تعریف میکرد: پریسا دستاشو شست و کمی آستینش خیس شد. اومد سراغم و گفت مامان جون ببین تب دارم. مامان جون : نه عزیزم تب نداری.
پریسا: نه مامان جون چون لباسمو خیس گردم مریض شدم ببین تب دارم
(آخه وقتی خونه هستیم میره سراغ رو شویی و تا میتونه دستاشو میشوره . بهش گفتم اگر اینکار رو ادامه بدی مریض میشی....)
مدتیه عاشق مدرسه رفتن و درس خوندن شده.
دیروز با هم رفتیم تا یه مهد مناسب در نزدیکی خونه پیدا کنیم . البته برای سال تحصلی اینده.
بهم میگه : مامان کدا میلیم؟
_ مهد کودک تا شما بازی کنی و درس بخونی.
پریسا: چرا کیفمو نیوودی؟ میخوام بلم مهد کوتک دس بخونم ....
الان هم نشسته با پسر بزرگش داره بازی میکنه.
اگر دوست داشتید به ادامه هم سر بزنیداینجا نمیگم چه خبره.
یه غذای خوشمزه ی جنوبی (شوشتری) مخصوص فصل سرما که خیییییییییلی خوشمزه هستش.
مادر شوهر خدابیامرزم در پختن این غذا مهارت خاصی داشت اینقد خوشمزه درستش میکرد که از خوردنش سیر نمیشدیم.
اسم این غذا :
حمیس
مواد لازم:
ماش ، لوبیا چشم بلبلی ،عدس ، برنج دانه کوتاه : هر کدام 1 پیمانه
چغندر خورد شده: 7 پیمانه
رب انار : به میزان لازم
نمک ، فلفل ، زرد چوبه ، ادویه : به اندازه
لبو : 3 عدد متوسط
پیاز: 2 عدد متوسط
نعنا : 2 قاشق غذا خوری
................................
طرز تهیه:
لبو ها را جدا گانه میپزیم و به صورت نگین های درشت خورد میکنیم:
چغندر هم شسته و کمی درشت خورد میکنیم:
ابتدا لوبیا و برنج را میپزیم وقتی نیم پز شد عدس و ماش را اضافه میکنیم.
مدتی که از زمان پخت گذشت ، چغندر را اضافه میکنیم.
و کمی که رنگ سبزی تغییر کرد لبو را اضافه کرده و همچنین ادویه و نمک و فلفل و زرد چوبه.
و رب انار هم کم کم اضافه میکنیم و بعد از هر باز اضافه کردن کمی هم زده و میزان ترشی آن را چک میکنیم و اگر باز هم نیاز داشت اضافه میکنیم.
کلا این غذا باید ترش بشه.و در آخر پیاز سرخ کرده و نعنا داغ را هم اضافه کرده و حرارت را خیلی کم میکنیم و حدود نیم ساعت میذاریم تا خوب جا بیفته.
جا افتادن این غذا خیلی مهمه.
خیلی ساده و خیلی خوشمزه..
پیشنهادم اینه که تا هوا سرده یک بار امتحانش کنید.
.........................
طرز پخت این غذارو در وبلاگ آشپزخونه ی مامان ها هم گذاشتم.ولی چون میخوام برای پریسا یادگاری بمونه و در سی دی داشته باشیمش اینجا هم میذارمش.