دیداری از جنس بلور
سلام
دیروز یعنی چهار شنبه 4 / 4 / 93 واسه من و پریسا و دوستان عزیز بلوری یه روز خاص بود .....
چرا ؟
بفرمایید ادامه تا بگم...
مدتی بود که دوستای عزیز بلوری دنبال فرصتی بودن تا دور هم جمع بشن و دیدارهامون تازه بشه....
تا این که خبر دار شدیم که اتنا جون مامان نگین جون دارن میان به شهرمون....
ما هم از خدا خواسته سریع یه برنامه ریزی کردیم و تصمیم بر این شد که روز چهار شنبه همه خونه ی معصوم جون جمع بشن...
از الهام جون و سارا جون که تدارکات گردهمایی به عهدشون بود و مخصوصا معصوم جون که میزبان بودن از طرف خودم و بقیه ی دوستای بلوری تشکر میکنم.....
ساعت حدود 7 بعد از ظهر سارا جون اومدن دنبال من و پریسا و با هم رفتیم به طرف خونه ی معصوم جون....
همزمان با ما بقیه ی دوستای بلوری هم رسیدن و یه مهمانی بسیار خوب و به یاد ماندنی شروع شد...
من و پریسا ..... سارا ..... الهام و فرگل .... مهرنوش ..... زهره و ارشیدا.... زهرا و ارسطو.... زهرا و روژان.... شادی و اوینا جون ..... منا جون .....اتنا و نگین....سحر و جوجه ی کوچولوی تازه به دنیا اومدشون فاطمه جون.... مریم و محمد .... و عمه معصوم مهربون...
جمع بسیار زیبا و صمیمی بود و هیچ کدوممون احساس غریبی نمیکردیم.
بچه ها اول یه کوچولو غریبی میکردن ولی کم کم با هم دوست شدن
چون اون روز بازی فوتبال ایران و بوسنی هم برگذار میشد ، تلویزون هم روشن بود و بازی رو دنبال میکردیم.
این هم فاطمه کوچولو که تازه چند روزه به دنیا اومده...
عزیز دلم کوچولوی ناز که همش خواب بود مثل یه فرشته
بچه ها کم کم با هم رابطه ی دوستانه برقرار کردن و کلی با هم بازی کردن.
پریسا حسابی با ارسطو جون دوست شد و کلی با هم بازی و بدو بدو کردن
اینجا دیگه با هم صمیمی تر شده بودن
این هم پریسا خانم خودم.. کلی واسه ی رفتن به این مهمانی ذوق داشت. تا دو روز بعد از مهمانی هم از خاطرات اون شب واسه باباش تعریف میکرد
و اما قسمت خوشمزه ی مهمانی....
الهام جون زحمت کشیدن و وسایل و مواد مورد نیاز یه ساندویچ خوشمزه رو تهیه کردن...
اونجا هم با کمک بقیه ی دوستای گل ساندویچ ها اماده شد...
و یه سفره ی بسیار صمیمی و دوستانه همراه با کلی عشق پهن شد...
و معصوم جان بسیار مهربون هم با این که بهشون گفته بودیم که میزبان نباید چیزی تهیه کنه ، با این حال علاوه بر کلی خوراکی خوشمزه که تهیه کرده بودن، این سمبوسه های خوشمزه و خوش رنگ رو هم درست کردن..
دستشون درد نکنه
بعد از صرف شام و اتمام بازی فوتبال ، نوبت تولد بازی شد ...
با چی؟
ببببببببلللللهههه با یه کیک خوشمزه که الهام جون با دستای هنرمندش درست کرده بود
و بچه ها هم با کلی ذوق و شوق تولد بازی راه انداختن
و در انتها هدیه هایی که سارا جون زحمت کشیده بودن و از طرف بچه ها تهیه کرده بودن به معصوم جون و سحر جون ( مامان فاطمه جون) داده شد.
مهم اون چیزیه که داخل کیف کیتی هستش
و به این ترتیب مهمانی به یاد ماندنی دوستان بلوری به اتمام رسید.
در این مهمانی اول از همه موفق شدیم اتنا جون رو ببینیم که حدود 2 سال قبل من و پریسا ایشون و نگین جون رو دیده بودیم و الان دیدارها تازه شد و از دیدنشون خیلی خوشحال شدم.
و دوم این که اولین دیدار با شادی جون مامان اوینا جون بود که تا حالا موفق نشده بودیم ایشون رو از نزدیک ببینیم.
واقعا از دیدن ایشون و همچنین بقیه ی دوستای عزیزم خوشحال شدم.
چهارشنبه 4 / 4 / 93 یه روز به یاد ماندی برای من و دوستای گلم ......