40 ماه گذشت.... (3 سال و 4 ماهگی )
سلام
اول یه سلام ویژه و خسته نباشیدبه دوستای گلم بابت این روزها که حسابی سرشون شلوغه.... خونه تکونی... خرید... و...... ولی خودمونیم انجام این کارها حسابی کیف داره...
و یک سلام ویژه تر به پریسا خانم. دختر یکی یک دونه ی خودم.
دخترک قشنگم، 40 ماهگیت مبارک..... 3 سال و 4 ماهگیت مبارک....
الان که داشتم تعداد ماه ها رو حساب میکردم دیدم که بلهههه چقد زود گذشت.... چه خاطرات شیرینی .... چه لذت بخشش.....
لحظه های نابی که به هیچ عنوان قابل تکرار نیستن.....
عزیز دلم..... از لحظه لحظه در کنار تو بودن لذت میبرم...
فردا یعنی شنبه : 17 / 12 / 92 مصادف میشه با 40 ماهگی پریسا یا 3 سال و 4 ماهگی دختر قشنگم.
ما هم این روزها حسابی سرگرم هستیم هم با بیماری های وقت و بی وقت پریسا ... هم خرید و خیاطی و خونه تکونی...خخخخخخخ... همش با خ شروع میشه...
هفته ی قبل پریسا حسابی حالش بد شد. داشتیم با بابایی میبردیمش درمانگاه. بابایی بهش گفت:
پریسا ممکنه اقای دکتر برات امپول بنویسه.
پریسا چیزی نگفت..... از قضا دکتر بعد از معاینه ی پریسا و به علت وخامت حالش گفت: متاسفانه پریسا باید یه سوزن یزنه ....(اخه این اقای دکتر معمولا برای بچه ها امپول تجویز نمیکنن)..
خلاصه رفتیم و داروها رو گرفتیم و برگشتیم برای تزریق....
پریسا خیلی ریلکس روی تخت دراز کشید و خانم پرستار واسش امپول رو تزریق کرد ... یه نگاه به صورت پریسا انداختم دیدم این شکلی شده:
گفتم: مامان درد داشت:
خیلی اروم مثل این که صداش از ته چاه میومد گفت : اره کمی...اما این امپول نبود. سوزن بود...
و تا حالا هم هنوز قبول نکرده که اونی رو که براش تزریق کردن آمپول بوده ...
من و پریسا داریم از خونه میریم بیرون...... بابایی میگه: پریسابمونه پیش من..
پریسا: نه من باید با مامان برم. بابایی باز هم اصرار که من تنها میمونم و باید بمونی پیشم..
پریسا : با عروسک هام بازی کن تا تنها نمونی...
بابایی : اون ها بلد نیستن حرف بزنن.
پریسا : بهشون یاد میدم تا باهات حرف بزنن.
بابایی : من دخترمو میخوام
پریسا : این (اشاره به عروسک) دخترمه ، برای شما.
بابایی : من دخترمو میخوام که اسمش پریسا هستش.
پریسا : اسم این دخترم پریسا هستش. بیا باهاش حرف بزن تا من بیام....
عاشقتم عزیز دلم..
قرار بود طرز پخت رولت اسفناج رو بنویسم... ببخشید که کمی دیر شد.... پس با باقی عکس ها و مطالب و دستور پخت بفرمایید ادامه...
راستی فردا مامان جون سمنو پزون داره... جای همه خالی..
جمعه 16 / 12 /92
دارم کمی..... پریسا هم میاد سراغم و میگه : مامان برای من هم اُژ (رژ )بزن... به چشمم هم از اون مداد بزن.... اُپم(لپم ) هم از اینا بزن .....و وقتی که خودش یواشکی بره سراغشون......
این هم نتیجه....تازه اینجا با دستمال کمی تمیزش کرده....
و وقتی از مکعب هاش یه قطار درست میکنه و عروسک ها هم میشن مسافراش...
وقتی دید دارم از عروسک ها عکس میگیرم ، گفت : از من هم بگیر...
و اما طرز پخت رولت اسفناج....من دستور این رولت رو از وبلاگ اشپزی مامانم ... پیدا کردم. خیلی ازش خوشم اومد. یه بار طبق همون دستور درست کردم ولی راستش به نظرم زیاد طعم نداشت به خصوص با موادی که داخل رولت بود و برای بچه ها زیاد مناسب نبود.
من هم دست به کار شدم و اینطور درستش کردم:
مواد لازم :
اسفناج خرد شده : حدود 2 یا 3 لیوان
تخم مرغ 3 عدد
ادویه های مورد نیاز به میزان دلخواه
گوشت چرخ کرده 150 گرم
فلفل دلمه ایی 1 عدد خورد شده
رب گوجه 2 قاشق غذا خوری
پیاز 1 عدد متوسط خرد شده
پنیر پیتزا به میزان لازم
طرز تهیه :
ابتدا اسفناج ها را خرد کرده و تخم مرغ ها و ادویه ها را به ان اضافه کرده و خوب مخلوط میکنیم.
مایع به دست امده را در ماهی تابه میریزیم.(من از ماهی تابه ی هپی کال استفاده کردم چون هم درب داره و هم مستطیل شکله ).
درب تابه را میذارم و زمان کمی میدیم تا سرخ بشه . بر میگردونیم تا دو طرفش سرخ بشه.
بعد اونو در یه سینی یا روی حوله ی تمیز میذاریم تا خنک بشه.
در یک تابه ی دیگه پیاز ها رو سرخ کرده . گوشت را اضافه میکنیم. خوب تفت میدیم. فلفل دلمه ایی رو اضافه کرده و تفت میدیم. بعد رب گوجه و ادویه هم اضافه میکنیم.
بعد از روی حرارت برمیداریم و بعد از خنک شدن، روی کوکوی اسفناج پهن میکنیم.
و روی مواد رو با ینیر پیتزا میپوشونیم.
کوکو را به ارامی و با احتیاط که مواد از اطراف خارج نشن ، لوله میکنیم. و در تابه هپی کال میذارم. و برای 5 - 6 دقیقه روی حرارت میذاریم تا پنیر اب بشه.... بعد از خنک شدن اونو بُرش میدیم.
اگر ماهی تابه ی هپی کال نداشته باشید از یه تابه ی معمولی استفاده کنید فقط دریشو بذارید.واقعا خوشمزه هستش. حتما امتحانش کنید.
ممنون از همراهیتون.