یک عدد پریسا خانم ِ 3 سال و 2 ماهه و کلی خبر.....
سلام
خوبید؟ ایشالله که همیشه خوب و خوش باشید و کانون خانواده ها در این سرمای زمستون، مثل گرمای تابستون شهرمون گرمه گرم باشه..
ایشالله پریسا خانمی ما هم همیشه خوب و خوش و لبش خندون باشه.
روز سه شنبه 17 / 10 / 1392 مصادف بوده با 3 سال و 2 ماهگی پریسا خانم.
قرررررربون دخملی گلم بشم که هر روز خانم تر میشه و با حرفا و شیرین زبونیهاش دلمونو مبیره
این روز قشنگ رو به دختر گلم تبریک میگم
دخترک گلم این روزا داره تمرین میکنه تا شعر بگه....خب کم کم داره دنبال استعدادهاش میگرده تا ببینه در چه زمینه ایی توانایی داره.
این جدیدترین شعر پریسا خانم که اصلا هم یادش نمیره بیت های اولش چی بوده و هر روز یه بیت بهش اضافه میکنه:
بابام میره سر ِ کار
مامانم خیلی خوبه
کاراشو بلده ...
برام غذا میپذه
منو بیدار میکنه...
فعلا همینا رو سروده ... و همین رو هم با کلی آهنگ میخونه...
جدیدا وقتی گرسنه یا تشنه میشه میگه:
مامان شکمم گرسنش شده چی داریم؟
مامان شکمم اب میخواد
موقع حرف زدنمون باید کلی مراقب کلماتی که به کار میبریم باشیم.وگرنه دقیقا عین همونو به خودمون برمیگردنه...مثلا بابت کار اشتباهش باهاش دعوا کردم. خیلی عصبانی و دست به کمر اومد جلو و میگه:
ببین منو عصبانی کردی؟ ببین اعصابم خورد شد؟ای خداااااا از دست این دختر چکار کنم!!!دیگه اینطور رفتار نکنی ها وگرنه بهت جایزه نمیدم!!!
ظهر داشت بازی میکرد ، خوب که خسته شد رو کرد به بابایی و گفت:
بابایی من خوابیدم ... شب به خیر... و سرشو گذاشت رو بالش و 5 دقیقه بعد خواب رفت...
هفته ی قبل بچه های مهد کودک رو برای دیدن فیلم سینمایی بردیم...
از روز قبلش کلی هیجان زده بود که حالا سینما کجاست و چه خبره ( اخه ما تا حالا سینما نبرده بودیمش.. خب کلا رابطه ایی با سینما نداریم...)
خلاصه ... یک ربع اول با دقت به فیلم نگاه کرد بعد هم اومد سراغم گفت:
مامان خسته شدیم پاشو بریم خونه...
مامان خسته شدم چرا نمیریم خونه...
مامان گرسنمه....
مامان تشنمه...
خلاصه بلایی سرمون اوردن (البته تقریبا همه ی بچه ها) که مجبور شدیم نصفه های فیلم برگیردیم مهد کودک...
عکس ها رو هم میذارم ادامه ی مطلب....
مهمترین خبر این هفته ...
عروسی دایی ابراهیم....ایشالله همه ی جوون ها خوش بخت بشن.
این یکی دو ماه گذشته همش در حال دوخت و دوز و خرید گذشت.
ایشالله همیشه همه جا خبر خوش و شادی باشه
خوب حالا عکس ها و بقیه ی خبر ها میره برای ادامه ...ممنون که همراهمون هستید.
تنظیم در جمعه 20 / 10 / 1392 شب
داخل سینما تازه داشت خسته میشد و اومد سراغم :
این هم اسم فیلمش...
پریسا با همکلاسیهاش دارن برای برگشتن از سینما اماده میشن:
پریسا جدیدا برای خودش سرگرمی جدید پیدا کرده... با قیچی میفته به جون چند برگه ی کاغذ و همشونو ریز ریز میکنه..... این عکس از یک عملیات 2 ساعته هستش...
و یکی دیگه از سرگرمیهاش رنگ امیزی با گواش هستش... و این هم نتیجه:
بعد از رنگ امیزی ، مامان جون زنگ زد. پریسا گوشی رو گرفت و داشت حرف میزد که من متوجه صورتش شدم...
و این هم دومین پیک آدینه ی پریسا..
و...... مراسم چمدون برون دایی ابراهیم....