پریسا در محرمه سال 92
کاش بودیم آن زمان کاری کنیم از تو و طفلان تو یاری کنیم
کاش ما هم کربلایی می شدیم در رکاب تو فدایی می شدیم
سلام
عزاداریهاتون قبول باشه. ما رو هم در دعاهاتون فراموش نکنید.
ماه محرم امسال برای من و پریسا یه رنگ و بوی دیگه داشت. مخصوصا دهه ی اولش.
ساله قبل زیاد متوجه نبود که چه خبره . ولی امسال براش فرق داشت.
مامان جون زنگ زد که برای روضه بریم. پریسا متوجه شد. اومد سراغم و پرسید مامان روضه چیه؟
گفتم یه جایی که خانم ها جمع میشن و یک نفر براشون حرف میزنه بعد هم اون ها گریه میکنن.
گفت: چرا گریه میکنن. گفتم چون امام سوم یعنی امام حسین شهید شده( از وقتی میره مهد تا امام پنجم رو یاد گرفته )....
دیگه چیزی نپرسید. شاید متوجه شد شاید هم .....
وقتی رفتیم روضه با تعجب به خانم ها نگاه میکرد و رفته بود تو بحر مامان جون که اشک میریخت. من هم از فرصت استفاده کردم و بهش گفتم اینجا روضه هستش. ببین مامان. خانم ها دارن گریه میکنن. اینجا نباید صحبت کنیم و فقط گوش بدیم.
دخترم اروم نشست و تا اخر روضه هیچ نگفت.
کلی عکس داریم هم از مراسم علی اصغر و هم مراسم عزاداری در مهد کودک و شبه اخر هم دیدار با دوستای وبلاگی.....
ولی عکس ها رو میذارم ادامه چون دوستان گفتن صفحه براشون باز نمیشه . از همراهیتون ممنونم.
بفرمایید
روز اول که رفتیم برای تماشای دسته تا این طبل ها رو دید مجبورم کرد واسش یکی بگیرم
جمعه 24 / 8 / 1392 بعد از ظهر
شب های اول میرفتیم دسته های عزادری که نزدیک خونه هستن. حدود 2 ساعتی اونجا بودیم . هر شب طبل رو با خودش میبرد ولی خجالت میکشید روش بزنه.
روز جمعه هم که مراسم علی اصغر شیر خوار در مسجد محله برگزار شد و ما هم همراه با خاله و زن دایی و مامان امیر مهدی جون به اونجا رفتیم:
این هم امین کوچولو (پسر خاله معصومه):
و پریسا خانم در مسجد...
پریسا و امیر مهدی جون:
پریسا و امیر مهدی و امین :
یاسین (پسر دایی هم اومد):
روز سه شنبه هم در مهد کودک مراسم عزاداری برای بچه ها برگزار کردن :
این وسایل عزاداریشون:
کلی طبل زد:
ولی عاشق زنجیر شد و رفت سراغ زنجیر زدن:
دیشب یعنی شبه شام غریبان هم رفتیم یه مسجد دیگه که چند تا از دوستای وبلاگی اونجا قرار گذاشته بودن . ما هم یه حلوای کوچولو درست کردیم و با شمع هامون رفتیم اونجا:
بچه ها شمع ها رو روشن کردن و کلی باهاشون سرگرم بودن:(اون قرمزه ماله پریسا بود )
این هم پریسا و فاطمه کوچولوی ریزه میزه (دختره زهره جون)
و سه تا دوست وبلاگی: