پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

سومین دیدار نی نی وبلاگی و اولین حضور ما

1392/3/11 10:55
نویسنده : مامان پریسا
1,558 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه 10 / 3 / 1392 ساعت 7 بعد از ظهر، سومین قراره نی نی وبلاگی زیر پل هفتم(رنگین کمان) گذاشته شد.

البته برای ما که هفته ی قبل مسافرت بودیم ، اولین قرار به حساب میاد.

ساعت 6 و نیم از خونه رفتیم بیرون. دانیال پسر عمو و ابوالفضل پسر خاله ی پریسا هم همراه ما بودن.

سر راه رفتیم دنبال زینب جون و آرمیتای کوچولو و به سمت پارک حرکت کردیم.

فکر نمیکردم اولین نفرات باشیم.

این هم اولین گروه کاماندو هااااااااااخندهاز چپ : دانیال - ابوالفضل - پریسا - ارمیتا

کمی بعد سارا جون و علی جون هم بهمون ملحق شدن.سارا گفت سری های قبل ما هم زود میومدیم.ولی چون بقیه ی مامان ها دیر میومدن این بار هم خواستم دیر بیام ولی به خاطر شما (من) زود اومدیم چون میدونم روی قرار حساس هستید(ممنون سارا جون از این همه محبتت ماچبغل)

سارا جون زیر انداز آورده بودن رفتیم داخل چمن ها و پهن کردیم و نشستیم.

این هم علی جون پسر گلم ماچ

طولی نکشید که مامان ستایش و یاسین هم از راه رسیدن بغلطفلکی ها همون روز اسباب کشی داشتن و با کلی زحمت تونستن خودشونو برسونن.

گرمه حرف زدن بودیم که مامان ارسطو جان از یک طرفقلب

و مامان روژان جون همراه با خاله ی مهربونش از طرف دیگه بهمون ملحق شدنماچ

و در اخر خانم رئیس تنبلموننیشخند مامان ارشیدا کوچولوماچو مامان آرسام  کوچولو ماچ رسیدن.

ارشیدا:

آرسام:کوچولو ترین نی نی جمعمونبغل

البته همون موقع که سارا جون زیر انداز رو پهن کردن بچه ها اسلحه های سرد (تفنگ های آب پاشنیشخند) رو برداشتن و کلی باهم بازی کردن.

 دیدن این صحنه ها برای من که خییییییییییلی لذت داشت.

بعضی از بچه ها که برای عکس گروهی اصلا همکاری نکردن برای همین در جمع ازشون به سختی عکس هست:

حدود 1 ساعت آب بازی کردن بعد هم کمی استراحت کردن و تغذیه خوردن .

اهان داشت  یادم میرفت این هم قسمت خوشمزه ی این پستخندهخوشمزه

شیرینی کوچولو ها که خیلی خوشمزه بودن سارا جون زحمتشو کشیده بود.

جعبه ی شیرینی دانمارکی هم که مامان...یادم رفت کدوم مامان آورده بوددروغگونیشخندولی دستشون درد نکنه.

پاپ کورن و گز و چایی که در عکس نیست از مامان پریساتشویقنیشخند

بعد از تغذیه هم با توپ فوتبالی که علی (عشق فوتبال نیشخند) آورده بود رفتن بازی کردن.

دوباره خسته شدن و باز هم آب بازی..... دیگه ذخیره ی آب تصفیمون تموم شد و چون بچه ها هنوز آب بازی میخواستن تصمیم گرفتیم جمع کنیم و برگردیم خونه.کلافه

این هم یه صحنه ی اکشن برای این پست. خنده

 و این هم اسلحه های بچه ها:5 تاشون از طرف ما بوداز خود راضیخندهبه قصد نبردی سخت خودمونو محیا کرده بودیم.قهقهه

این هم قبل از برگشتن گرفتیم. تقریبا بیشترشون بودن ولی باز هم یکی 2 تاشون ننشستنمنتظر

 و یک منظره ی زیبا همراه با پریسا خانم از پل رنگین کمان:

موقعی که بچه ها داشتن آب بازی میکردن ؛مامان ها هم مشغول صحبت و تبادل اطلاعات بودن.در زمینه های مختلف.

ولی از اونجا که من مسئول تدارکات و تهیه ی اذوقه ی جنگی در پشت جبهه بودم نتونستم در بحث های مفیدشون شرکت کنم.خنده

بزرگترها وقتی آب تفنگ هاشون تموم میشد میومدن سراغ کوچکتر ها و تفنگ های اون ها رو میگرفتن و کوچکتر ها هم میومدن سراغ من و یکی2 تا دیگه از مامان ها...کلافهخنده

خلاصه این که در این بازی به قول سارا جون کلی از خلاقیت های بچه ها شکوفا شد..نیشخند

نتیجه ی اخلاقی من از این دیدار:

متوجه شدم که پریسا شدیدا به آب بازی علاقه داره(البته اینو قبلا هم میدونستمخنده) الان یاد گرفتم که وقتی میبرمش پارک چطوری مشغولش کنم تا هم خوشحال و سرگرم باشه و هم تخلیه ی انرژی بکنه...

زهره جون دست گلت درد نکنه. ممنون که بانی خیر این برنامه شدی....ماچ

به امید دیدارهای دیگه و دیدن روی ماه دوستان گلم.بغلماچ

 

شنبه 11 / 3 / 1392  ساعت 55 : 10 صبح

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (79)

مریم--------❤
11 خرداد 92 11:06
سلام
جای ما خالیچه نی نی های خوشگلی و حالا پیش خودمون باشه پریسا جون گل سرسبد نی نی ها


ممنننننننننننون
مریم--------❤
11 خرداد 92 11:07
راستی لینک وب نی نی هارو با اسمشون بزار تا بتونیم تو نی نی وبلاگ پیداشون کنیم


خیلی عجله داشتم زود پست رو بنویسم برا همین فرصت نشد. لینکاشون در لینک دوستان هست قسمت همشهری.
مریم--------❤
11 خرداد 92 11:10
راستش چقدر جالبه که وقتی نی نی ها بزرگتر شدن میدونن چقدر دوست و آشنا دارنکلی نی نی های مختلف...دخترو پسر...از هر شهر و استانی.
و جالبتر اینجاست که همه از همه چی دوستاشون خبر دارن...حتی تاریخ پوشک گرفتن


دقیقا. و مخصوصا این مورد اخری ... ای ول زدی تو خال
مامی امیرین
11 خرداد 92 11:35
خوشحالم که روز خوبی و با دوستان گذروندین.
دیدن اون عکس همه بچه ها در کنار هم واقعا زیباست
همیشه شاد باشین


جاتون خیلی خالی بود سمیرا جون.

سمیرا جون بلاگفا باز نمیشه..
مامانی طهورا
11 خرداد 92 12:01
عزیزم دعوت شدین به یه بازی وبلاگی تشریف بیارین
نفر سوم شما هستین


فکر کنم همه ی نی نی وبلاگو دعوت کردی؟؟؟؟
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:12
وااااااااااااای چقدر خوش گذشتتتتتتت...حیف زود تموم شد


اره. معمولا وقتی خوش میگذره، گذر زمان رو متوجه نمیشیم. بچه ها خیلی خوشحال بودن. خدا رو شکر.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:13
دستت درد نکنه.هنوز مزه ی گزها و چیپسا زیر زبونمه
چیپسو یادت رفت بنویسیا


چیپس خصوصی بود. یه نفر واست فرستاده بود از پشت سیم تلفون.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:14
اینبار با وجود گروه کاماندوها به علی خیلی خوش گذشت


به این ها هم خیلی خوش گذشت.رفتیم برسونیموشن گفتن باز هم میخوییم بریم.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:15
تازه بابای علی هی میگفت چرا دیر میری؟گفت از مامان پریسا یاد بگیرید


مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:18
ای جااااااانم بچممممممممم...چه عکس خوشگلی گرفتی ازش...میخوامششششششش.نمیشد سیو کرد
لپ منم با چالش افتاده


اول که حاظر نبود عکس بندازه.من هم خوشم اومد از این.

اره برا بعضی هاااا
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:20
ما با ارسواینا تا حدودای 10 بودیم.منتظر همسران محترم
اگه بدونی علی چه شکنجه هایی کرد ارسطورو


مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:21
عکساتون خیییییییییییلی خوشگلن
عکس آرسام هم میخوام


ممنون عزیزم.
الان برات میارمش.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:22
انشاالله سری های بعد هم باز بتونیم اینجوری دور هم جمع بشیم...آفرین که زود پست گذاشتی..البته مامان روژان زودتر گذاشت ولی پست شما کامل تر بود


پست ایشون رو هم دیدم.
من هم دیشب میخواستم بذارم ولی نشد. درگیر کارام شدم .
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:25
تا جلسات بعدی حتما اسم بچه هامونو تو جشنواره خوارزمی اعلام میکنن


اره. من که منتظرم.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 12:26
عکس پریسا جوووووووووونم با پل خیلییییییییی خوشگل شده


دوست داشتم از دور ازش بگیرم که نمای قشنگتری داشته باشه.اما دیگه نشد.
مامان یاسمن و محمد پارسا
11 خرداد 92 12:39
مامان مهربون دوست گلم به یه بازی دعوتید بیاید پیشمون


الان شد 2 بارممنون گلم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
11 خرداد 92 12:46
به به خوش به حالتون جامون خیلی خالی ایشالاه همیشه دلتون شاد باشه به همراه بچه های گلتون پرسا جونم عکست رو پل خیلی قشنگه دست مامانی درد نکنه وای چه خوراکیهای خوشمزهای دلمون اب افتاد


جای همه ی دوستان خالی بود.
خب این هم از نماد های شهرمونه.
برای خوراکی ها دست همه درد نکنه که همکاری کردن.
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:18
سلاااااااااااااااااااام مریم جون
قراره وبلاگیتون مبارک


ممنون عزیزم.جات خالی بود. مخصوصا با ساقی و محمد و دوقلوها
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:18
آخی سارا جون رو ذاحت میشه با چال صورتش تشخیص داد


خودشو کشید کنار ولی بعد از این که پستمو دیدم متوجه عکس شدم.
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:20
مریم اون همه فنگ آب پاش داشتی؟
برای سارا تو سری قبل که آرد برده بودن نوشته بودم اگه من بودم باهاتون اون آردها رو تو یر و کلتون می پاشیدم.وای تفنگ آب پاش بود بعد مینا نبودیعنی از سر تا پاتون رو میشستم با همون رودی که اون کناره.رود کارونه؟

بل کارون چه گل بارونخدا رحمتش کنه.میگن اهوازیا خیلی تو خوندن هنرمندن به خاطر همین کارون دل انگیز


دیگه سعی کردیم از تمام توانمون استفاده کنیم. هر چی تفنگ بیشتر شکوفا شدن خلاقیت ها هم بهتر
من خیلی ملاحظه کردم وگرنه قرار بود از همون رودخونه یه شلنگ بکشم و بریزم رو سر همشون.

روخونه ی کارون دیگه اون کارون نیست..
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:21
دست سارا جون با این شیرینی های خوشمزه درد نکنه و دست تو هم درد نکنه که پاپ کورن بردی.مریم جان اینقدر پاپ کورن نخورین عوارض داره


باور میکنی به خودم نرسید؟
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:22
عکس آخری که پریسا جون گرفته خیلی خوشگله.ایشالله همیشه به گردش


ممنون مینا جون.
منظره ی پل با اون ابشار رنگین کمان خیلی دیدنی بود.
خودم هم از نزدیک بار اولم بود میدیدم.
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 13:22
ولی جای من خالی بودا
فقط کافیه یه بار با من بگردی


اره عزیزم جات خیلی خالی بود.
خب بیا تا با هم بگیردیم.
مامان فتانه
11 خرداد 92 14:37
وای خوش به حالتون معلومه حسابی خوش گذشته منم میخوااااام


شما هم دست به کار بشید عزیزم.
مامان علی خوشتیپ
11 خرداد 92 15:14
نوشته بودی سلام باران جاناصلاحش کردم
البته منو و باران نداریم هیکلامون یکیه با هم اشتباهمون میگیری


اره عزیزم. هر 2 تاتون یه تیپ هستید واسه همین اشتباه گرفتم.
مامان محمد و ساقی
11 خرداد 92 15:26
مریم کی مینویس؟


بذار جوهر این یکی خشک بشه یعد
مامان آرشیدا کوچولو
11 خرداد 92 15:41
خصوصی دلبر


باور کن یادم نمیاد
مامان آرشیدا کوچولو
11 خرداد 92 15:43
واااو بابا زرنگ چقدر زود پست رو گذاشتی با اجازه کپی میکنم وبم


نوش جون البته با ذکر نام نویسنده اشکال نداره.
طنین
11 خرداد 92 16:13
به به اب بازی

چه حالی کردن بچه ها

کاش زمان بچگی ماهم قرار وبلاگی بود



اره واقعا

لحظه های من و تو
11 خرداد 92 17:44
سلام به من سر بزن .بعد از مدتها طلسم رو شکوندم و پست جدید گذاشتم


چه خوب چشم اومدم.
لحظه های من و تو
11 خرداد 92 17:47
nsjj,k nvn k;ki odgd fi f]i ih o,a 'baji


لحظه های من و تو
11 خرداد 92 17:47
دستتون درد نکنه خیلی به بچه ها خوش گذشته


بله جای شما خالی
مامان آناهیتا
11 خرداد 92 18:33
سلام عزیزم خیلی وبت خوشم کلی می خندم خیلی خوب می نویسی عزیزم .

خسته نباشی عزیزم با این همه زحمت که کشیدی
از چهره بچه ها مشخصه چقدر بهشون خوش گذشته جای ما هم خالی


سلام. ممنون عزیزم. شما لطف دارید. خوشحالم که خوشتون اومده.البته که جای شما خالی بود.
زهرا
11 خرداد 92 21:20
مامان پریسای عزیزم امیدوارم بازهم ببینمتون اینبارکه خیلی خوش گذشت
چه عکسهای خوشکلی گرفتی وپست کامل وزیبایی نوشتی ممنونم


من هم خیلی خوشحال شدم که تونستم شما رو ببینم.ممنون گلم
مرجان مامان پریساجون
11 خرداد 92 23:31
خوش باشین همیشه.پریساجون رو ببوس فراوان
مامان فتانه
11 خرداد 92 23:41
عزیزم شما به مسابقه دعوت شدی یک سر به وبلاگم بزن
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:23
سلامممممممممم...
مریم هزار بار زدم تا صفحه برام بیاد...نتمون عالی شده...


سلام. خدا رو شکر.

ღبارانღ
12 خرداد 92 0:24
فرشته منو نگاهههههههه... ماشالله پسر معصومه جون هم نازه....


ღبارانღ
12 خرداد 92 0:25
وای مریم علی این شکلیه؟ پسر سارا؟من فکر میکردم شکل یکی دیگه هست هوام را داشته باش...


یعنی تا حالا سارا عکسشونشونت نداده بود؟

اره میدونم شبیه به کیه
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:26
قربونت بروم که لپهات شبیه یه نفر شده... با اون نگاهات..


ღبارانღ
12 خرداد 92 0:27
می بینم هووی پریسا هم بوده یاسین خوبه؟


طفلی گناه داشت پری از هر فرصتی برای دعوا با اون استفاده میکرد.
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:28
مریم چه آرسام نازه....توپولو...ماشالله...


اره ماشالله. از همه هم کوچولو تر
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:29
دست دوستهای خودم درد نکنههههههههههههههههه... عاشــــــــــــــقتونم....


ما بیشترررررررررررررررر
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:30
علی جونم را اذیت کردند...ننه علییییییییییییییی.... مریم من شما دوتا را به هم سپردم...سارا بهتر از تو از مسولیتش بر امده... دوست گومبولممممممم..


گریه نکن عزیزممممممممممکسی اذیتش نرکد خیلی هم بهش خوش گذشت که از بس بدو بدو کرد اومد نشست به خوردن
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:31
چیپس سارا پس کو؟ دستت درد نکنه...


اون خصوصی بود نمیشد عکسشو گذاشتو طفلی سارا مگر چند دونه ازش خورد.نوش جونه اون که خوردش
ღبارانღ
12 خرداد 92 0:32
ببین مریم آب بازی های اصفهان چقدر برات مفید بود..بدنت تو امادگی بود..برای همین جز تدارکات گذاشته بودند وگرنه باید مینشستس و در بحثهای خلاقیت شرکت میکردی


خدا پدرتو بیامرزه اره واقعا نجاتم دادی.
مامان محمد صدرا
12 خرداد 92 9:06
همیشه شاد باشید دوست مهربان و با احساسم


ممنون گلم.
محمد
12 خرداد 92 11:48
در کنار دوستانتون سالم وشاد باشید


تشکر
مامان مرضیه
12 خرداد 92 12:40
وای عکسارو چه نازن خاله ایی پریسارو ببوس خانمم


اتنا مامان نگین
12 خرداد 92 13:38
سلام هورا بازم قرار وبلاگی چقد خوب که بهتون خوش گذشت .کاش منم اونجا بودم .


سلام.اره کاش بودی. این هفته میایید اهواز؟
اتنا مامان نگین
12 خرداد 92 13:38
همه جیگرا هستن پس جیگرای من نیومدن ؟فرزام /محمد /معصوم جونم؟


من هم خیلی دوست داشتم ببنمشون مخصوصا عمه معصومه.
اتنا مامان نگین
12 خرداد 92 13:39
امیدوارم همیشه شاد باشید


ممنون گلم
باران
12 خرداد 92 13:47
____ ♣♣♣_____________♣♣♣ _ ♣♣♣____♣♣______♣♣ ____ ♣♣♣ ♣♣_______♣♣_____♣♣ _______ ♣♣ ♣___________♣___♣ __________ ♣ ♣____________♣_♣ ___________ ♣ _ ♣____________♣ ___________ ♣ __ ♣________ ----------------------♣ ____ ♣ ____اپم بدو بیا_______ ♣ ______ ♣ ______________ ♣ ________ ♣ __________ ♣ __________ ♣ ______ ♣ _______ ♣_♣__♣ __ ♣__♣_♣ ______ ♣____♣__♣__♣____♣ _______ ♣_____♣♣_♣____♣ _________ ♣_♣__♣♣__♣ __دیر نکنیا__________ ♣♣ _________________ ♣♣ _____زودی بیا________ ♣♣ _________________ ♣♣........ نظریادت نره
مامان آمیتیس
12 خرداد 92 13:50
مامان مهربون، به یه بازی وبلاگی دعوتی زود بیا پیشمون


چشم گلم
مامان سونیا
12 خرداد 92 14:37
به به دوستیهاتون مستدام همیشه دور هم جمع باشید و لبتون شاد و خندون باشه چه عکسای خوشگلی گذاشتی از این فسقلیها


ممنون عزیزم.ایشالله.
کاش بشه همه ی دوستامونو از نزدیک ببینیم.
بانوی بهار
12 خرداد 92 16:09
این روزا سرت خیلی شلوغه

وروجکم رو نمیذارم آب بازی کنه تا وقتی که خودم بتونم پا به پاش بازی کنم !

چه پست با صبرو حوصله ای!

موفق باشی عزیزم !


ای بابا اخه چرا؟ بذار بچه راحت باشه.
آب بازی عشق بچه هاست..
مامان آنیل
12 خرداد 92 19:14
چه عااااااااااالی حسابی خوش گذشته
جای ما خالی
شما تهران زندگی میکنین؟



نه عزیزم. ما اهوازیم.
دیگه همه ی دنیا خبر دارن
عکس کارون هم دیگه تابلو نشون میده.
ღبارانღ
12 خرداد 92 19:19
سلام مهربون سحر خیزممممممممم... خوبی؟اگر مینا بودی کلییییییییییی دستت می انداختیم با سارا سر دیر بیدار شدنت...برو خوب شو.. پریسا خوبه؟وای مریم چقدر این عکس علی را دوست دارم..از اون عکس بچلونی هاست..خبیث من که می دونم حالا میگی مخصوصا برات گذاشتم..
ممنون از کامنتهات عزیزممممممم..
پریسا را ببوس


سلام عزیزم.خب دیگه مامان های شاغل البته معم تعطیل شدن من به جاشون تا لنگ ظهر میخوابم.
خب برات گفتم دیگه.. اره اتفاقا داشت خودشو تقویت میکرد که عکسشو گرفتم.
خواهش میکنم عزیزم.
مامان کوروش
13 خرداد 92 0:31
با تاخییر فراوان سلام پس رسیدی به قرار مبارکه قرارهای بعدی انشالله مریم میگما سارا چه شیرینی اوره گز هم حتما از اصفهان اومده نه


ممنون لیلا جون.
اسم شیرینی نمیدونم چی بود ولی خوشمزه بود.

گز هم اره دیگه از اصلا واسه همین گزها رفته بودم تا اصفهان.
مامان کوروش
13 خرداد 92 0:36
تفنگ اب پاش هم که بوده میگما تاریک شده بود هوا تفنگ ها رو از بچه ها میگرفتید خودتون مشغول میشدید یک حالی میده خوش باشید همیشه


خیلی دوست داشتیم ولی آبرو داری میکردیم.
مامان کوروش
13 خرداد 92 0:40
فدات بشم پریسا جونم چه عکس قشنگی شده عزیزم علی رو ببین چه خسته افتاده چقدر تفنگ مریم اخر سر میفروختیتشون


ما در فروختن جنس دست دوم اصلا مهارت نداریم.
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
13 خرداد 92 1:51
سلام عزیز بیا وبم به یه سرگرمی دعوت شدی


سلام
ممنون گلم... برای .... یادم نیست چندمین بار دعوت شدم. حتما شرکت میکنم.
مامان نوژا
13 خرداد 92 9:16
به به خوش به حالتون.خدا رو شکر که به همتون خوش گذشته


ممنون. جای دوستان خالی بود
مامان کوروش
13 خرداد 92 11:37
سلام مریم جونم دیدیمت گپ چون میخوام برم اومدم اینجا مریم میگما تو هم بنویس یه کم بخندیم بگو لیلا اصرار کرد یادت نره ها تو هم نخواستی روی منو زمین بندازی باران رو هم راضی کنیم بنویسه مریم تو دزدگیر نداری


سلام عزیزم.من که شکارت کردم..پس دزد گیر هم دارم.... حواست باشه... البته تا حالا اولین بار بود که دزد شکار کردم اون هم توووووووو

باشه شرکت میکنم فقط به خاطر توووووووو
مامان سونیا
13 خرداد 92 12:50
آآآپپپپپممممممممم


چشم عزیزم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
13 خرداد 92 17:20
اپم عزیزم
مامان یلدا و سروش
13 خرداد 92 17:24
قرار وبلاگیتون همیشه مستددام

نمیشه یه توک پا بیاین شما ... با بر و بچ وبلاگی اینجا قرار بذارین



اشکال نداره عزیزم. فقط باید به فکر هزنه های مهمان داریش باشی.
♥مامان آمیتیس♥
16 خرداد 92 2:44
وای خوش بحالتون

بخدا منتظرم یه سفر بیایم ماهشهر و اهواز تا من و آمیتیسم یه روزی تو قرار وبلاگیتون باشیم انشاا...


ایشالله
مامان فرشته های آسمانی
16 خرداد 92 13:47
سلام
خوشحالم که به بچه ها خوش گذشته کاش همشهری مابودید


کاشششششششششش
مامان یاسمن و محمد پارسا
18 خرداد 92 3:29
خصوصی عزیزم
مامان طاها
18 خرداد 92 8:52
وای چقدر بهتون خوش گذشته.
خوش به حالتون.
کاش منم همشهری شما بودم.


ای کاشششش.........
مامان فرنيا
18 خرداد 92 12:32
قبل از اينكه كامنت بگذارم كمي از كامنت ها راخوندم اين چال لپ ساراجون هم باعث شد من دوباره برم نگاه كنم و توي عكسها دنبال صورت ايشون بگردم اما اگه كسي چيزي نگفته بود اصلا ان چاله چوله را نديده بودم
ولي واقعا خوش بحالتون ايشالله اين قرارها تا پاييز ادامه داشته باشه اخه من تابستونها نميام اهواز


اره من خودم هم متوجه نشده بودم. تا خودشون گفتن.

ایشالله شما هم بیایید و روی ماهتونوببینیم.
مامان فرنيا
18 خرداد 92 12:34
مريم جون هروقت ميريد قرار وبلاگي يكي دوتا از خوراكيهاتون را براي من هم برداريد فريزر كنيد بيام ازتون بگيرم ولي شيرين دانماركي رو ميتونيد خودتون جاي من بخوريد اخه اداره ما به هر مناسبتي فقط دانماركي ميده امروز هم يكي از همكاران بچه دار شده بود شيريني دانماركي داد


چشم عزیزم حتما
نوش جون من که خیلی دوست دارم.
مامان فرنيا
18 خرداد 92 12:35
ميگم اين همه اسلحه سرد مال پريسا بود ؟


نه فقط 4 تاشون.
مامان فاطمه
18 خرداد 92 13:39
سلام مامان پریسا .شما اهواز زندگی میکنید از منظرهای پشت سرتون حدس زدم اگر اهواز هستید که از آشناییتون خوشوقتم


سلام گلم. بله اهوازی هستم. من هم خوشحال شدم.ممنون
الهه مامان یسنا
19 خرداد 92 9:28
ای جان چقدر خوش گذشته به پریسا از خنده اش معلومه همیشه خوش باشید عزیزم


ممنون گلم همچنین.
مامان تارا
19 خرداد 92 23:18
وایییییییییییییی شما که کل نی نی وبلاگ رو یه جا جمع کردین

چه خوب که تونستین همدیگه رو ملاقات کنین حیف که ما در دسترس نیستیم


بله دیگه جنوبیا اینجورینننن
شقایق
21 خرداد 92 1:13
ایشالا همیشه دور هم باشید و خوش بگذرونید


ممنون عزیزم. همچنین شما و خانواده