سومین دیدار نی نی وبلاگی و اولین حضور ما
روز جمعه 10 / 3 / 1392 ساعت 7 بعد از ظهر، سومین قراره نی نی وبلاگی زیر پل هفتم(رنگین کمان) گذاشته شد.
البته برای ما که هفته ی قبل مسافرت بودیم ، اولین قرار به حساب میاد.
ساعت 6 و نیم از خونه رفتیم بیرون. دانیال پسر عمو و ابوالفضل پسر خاله ی پریسا هم همراه ما بودن.
سر راه رفتیم دنبال زینب جون و آرمیتای کوچولو و به سمت پارک حرکت کردیم.
فکر نمیکردم اولین نفرات باشیم.
این هم اولین گروه کاماندو هاااااااااااز چپ : دانیال - ابوالفضل - پریسا - ارمیتا
کمی بعد سارا جون و علی جون هم بهمون ملحق شدن.سارا گفت سری های قبل ما هم زود میومدیم.ولی چون بقیه ی مامان ها دیر میومدن این بار هم خواستم دیر بیام ولی به خاطر شما (من) زود اومدیم چون میدونم روی قرار حساس هستید(ممنون سارا جون از این همه محبتت )
سارا جون زیر انداز آورده بودن رفتیم داخل چمن ها و پهن کردیم و نشستیم.
این هم علی جون پسر گلم
طولی نکشید که مامان ستایش و یاسین هم از راه رسیدن طفلکی ها همون روز اسباب کشی داشتن و با کلی زحمت تونستن خودشونو برسونن.
گرمه حرف زدن بودیم که مامان ارسطو جان از یک طرف
و مامان روژان جون همراه با خاله ی مهربونش از طرف دیگه بهمون ملحق شدن
و در اخر خانم رئیس تنبلمون مامان ارشیدا کوچولوو مامان آرسام کوچولو رسیدن.
ارشیدا:
آرسام:کوچولو ترین نی نی جمعمون
البته همون موقع که سارا جون زیر انداز رو پهن کردن بچه ها اسلحه های سرد (تفنگ های آب پاش) رو برداشتن و کلی باهم بازی کردن.
دیدن این صحنه ها برای من که خییییییییییلی لذت داشت.
بعضی از بچه ها که برای عکس گروهی اصلا همکاری نکردن برای همین در جمع ازشون به سختی عکس هست:
حدود 1 ساعت آب بازی کردن بعد هم کمی استراحت کردن و تغذیه خوردن .
اهان داشت یادم میرفت این هم قسمت خوشمزه ی این پست
شیرینی کوچولو ها که خیلی خوشمزه بودن سارا جون زحمتشو کشیده بود.
جعبه ی شیرینی دانمارکی هم که مامان...یادم رفت کدوم مامان آورده بودولی دستشون درد نکنه.
پاپ کورن و گز و چایی که در عکس نیست از مامان پریسا
بعد از تغذیه هم با توپ فوتبالی که علی (عشق فوتبال ) آورده بود رفتن بازی کردن.
دوباره خسته شدن و باز هم آب بازی..... دیگه ذخیره ی آب تصفیمون تموم شد و چون بچه ها هنوز آب بازی میخواستن تصمیم گرفتیم جمع کنیم و برگردیم خونه.
این هم یه صحنه ی اکشن برای این پست.
و این هم اسلحه های بچه ها:5 تاشون از طرف ما بودبه قصد نبردی سخت خودمونو محیا کرده بودیم.
این هم قبل از برگشتن گرفتیم. تقریبا بیشترشون بودن ولی باز هم یکی 2 تاشون ننشستن
و یک منظره ی زیبا همراه با پریسا خانم از پل رنگین کمان:
موقعی که بچه ها داشتن آب بازی میکردن ؛مامان ها هم مشغول صحبت و تبادل اطلاعات بودن.در زمینه های مختلف.
ولی از اونجا که من مسئول تدارکات و تهیه ی اذوقه ی جنگی در پشت جبهه بودم نتونستم در بحث های مفیدشون شرکت کنم.
بزرگترها وقتی آب تفنگ هاشون تموم میشد میومدن سراغ کوچکتر ها و تفنگ های اون ها رو میگرفتن و کوچکتر ها هم میومدن سراغ من و یکی2 تا دیگه از مامان ها...
خلاصه این که در این بازی به قول سارا جون کلی از خلاقیت های بچه ها شکوفا شد..
نتیجه ی اخلاقی من از این دیدار:
متوجه شدم که پریسا شدیدا به آب بازی علاقه داره(البته اینو قبلا هم میدونستم) الان یاد گرفتم که وقتی میبرمش پارک چطوری مشغولش کنم تا هم خوشحال و سرگرم باشه و هم تخلیه ی انرژی بکنه...
زهره جون دست گلت درد نکنه. ممنون که بانی خیر این برنامه شدی....
به امید دیدارهای دیگه و دیدن روی ماه دوستان گلم.
شنبه 11 / 3 / 1392 ساعت 55 : 10 صبح