پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

نبینننننن!!!!!!!!

1392/3/7 18:35
نویسنده : مامان پریسا
1,075 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سلام...

اول این که بابت همه ی محبت هاتون ممنونم.بغلقلب

دوم این که شهرما همین که به سمت گرما میره  معمولا مردم هم به خواب تابستانی فرو میرن. یعنی کمتر از خونه بیرون میان.برای همین ما هم بیشتر خونه نشین هستیم و زندگی هم روزمره و کارها هم تکراری و .....

البته یه وروجک شیطون که از صبح تا شب بیخ گوشت پچ پچ کنه و نتونه یه جا اروم و قرار داشته باشه نمیذاره که ما هم به خواب تابستونه فرو بریم.نیشخندآخو مرتب درحال سرو کله زدن هستیم....

طفلک هم تقصیر نداره و دنبال یه جایی برای تحرک و تخلیه ی انرژی هستش....افسوس

خلاصه دیگه اینجوریاست ....

حالا برای اینجا کمی از پریسا خانم بنویسم که ایشالله بعدا بخونه که چه کارایی برای مامان و بابا میکرده.بغلماچ

 .: پریسا تا این لحظه ، 2 سال و 6 ماه و........

این هم روز نگار پریسا خانم تا این روز ها....

پریسا خانم الان 4 روزه که تصمیم گرفته کارای مربوط به دستشویی رفتن رو خودش انجام بده.همین که کاری داشت بدو بدو میره و درب رو هم میبنده وقتی کارشو کرد شیلنگ برمیداره و اول خودشو و بعد کل دستشویی رو میشوره بعد یه موش آب کشیده شده میاد بیرون ...

بهش میگم: اینجوری؟قهر

میگه : ببخشید 

و سریع میره از داخل کمد یه دست لباس میاره و اون هایی که خیس شده میندازه رو لباس کثیف ها و به این ترتیب روز ی چند دست لباس برای خانم باید شسته بشه.منتظرکلافه

 وقتی خیلی خوشحاله یا خیلی عصبانی، با صدای خیلی بلند حرف میزنه...

بهش میگیم داد نزن مردم بیدار میشن میان باهات دعوا میکنن.

میگه: میخوام مردم بیدار بشن و بیان باهاتون دعوا کنن......ابروخنده

حالا خودش هم یاد گرفته...کار خطایی کرده بود و میدونست دعواش میکنیم. رفتم سراغش..

میگه: داد نزن مردم بیدار میشن....خنثی

 تقریبا هیچ حرفی رو بدن "چرا "باقی نمیذاره. برای هر موضوعی که بهش بگیم 10000 تا چرا میاره.

پریسا: میخوای چکار کنی؟

_غذا درست کنم.

پریسا :چرا؟

_که بابا بیاد بخوره.

پریسا: چرا؟

_چون گرسنه میشه.

پریسا : چرا؟

_ چون کار کرده.

پریسا : چرا؟

_چون خسته شده.

پریسا : چرا؟

_ چون کسی که کار میکنه خسته میشه.

پریسا : چرا؟

و...............

باور کنید باز هم ادامه داره ولی دیگه یادم نیست چی  میگم که اون هم باز میگه چرا و چرا وچراخنده

وقتی عصبانی میشه و گریه میکنه اصلا دوست نداره کسی نگاهش کنه.در حال گریه یا عصبانیت زیر چشمی یه نگاه میندازه واگر  نگاهش میکردیم با همون حالت میگه: نبیننننننعصبانیو اگر باز نگاهش کردیم باز با عصابنیت بیشتر میگه:

باز نگام کرددددددد!!!!عصبانی و ما هم که خیلی بچه ی خوب و حرف گوش کنی هستیم.خنده

 

این پریسا خانم برای هر وسیله ی بازیش یه ابتکار هم به خرج میده...

با خوشحالی که یه کشف تازه کرده اومد سراغم و انگشتاشو نشون داد که با اسباب بازی هدیه ی خاله باران چی درست کرده بعد هم نشست رو مبل که ازش عکس بندازم.خنده

و همون جا هم شروع کرد باهاشون به حرف زدن و مثل عروسک هاش باهاشون حرف میزدبغلماچ

 

روز پدر اومد و رفت و من پست تبریک برای همسر مهربونم نذاشتم.

حالا با تاخیر ...

همسر عزیزم روز پدر را به شما تبریک میگم و از خدا میخوام که سایت همیشه بالای سر ما باشه. سلامتی شما رو از خدا میخوام.

این هدیه از طرف پریسا:

البته کادوی روز پدر ، روز جمعه به بابایی داده شد.قلببغلماچ

و............

بابای مهربونم......

امسال هم روز پدر مثل سال های قبل که بی تو اومد، اومد و رفت.....

در همه ی لحظه های زندگیم نبود تو را با تمام وجودم حس کردم.

خدایا روح تمام باباهای مهربون که دیگه نیستن در آرامش و بهترین جای بهشت برای اون ها....

الهی آمین...فرشته

افسوس نوشت: دلم میسوزه که خدا نخواست حتی یکی از نوه های نازتو ببینیدل شکسته

 

سه شنبه 7 / 3 / 1392 ساعت 35: 6 بعد از ظهر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (79)

مامان ماهان
7 خرداد 92 18:58
سلام مریم جون.الهی بگردم چقدر زود پدرتون رحمت خدا رفتن.روحشون شاد.ناراحت نباشید پدر من هم هیچکدوم از نوه هاش رو ندید.روحشون شاد.
خدا سایه عزیزانت رو بالای سرت حفط کنه.آمین.


سلام عزیزم.
خب دیگه برای ما فقط افسوسش موند...
خدا پدر شما رو هم بیامرزه.
مامان کوروش
7 خرداد 92 19:53
سلام مریم جون اول بگم که اشکم رو در آوردی مریم گفتم اول اینو بنویسم خداوند پدر مهربونت رو بیامرزه و ارامش ابدی رو نصیبش کنه خیلی عکس قشنگی درست کردی مریم جونم
روز پدر اومذد و خیلی بد بود منم رفتم سر خاک بابام و کلی گریه کردم روز خیلی بدی بود خیلی
از خدا میخوام همه پدر ها رو سالم و سلامت نگه داره و رفتگان رو هم روحشون رو قرین رحمت و ارامش ابدی کنه آمین


سلام لیلا جون. من هم به شما تسلیت میگم.

الهی امین.
مامان کوروش
7 خرداد 92 19:56
گرما که نگو بهتر شبها بزنید بیرون صفاش بیشتر حالا هم که این گرد و غبارها دوباره تشریف فرما شدن اون بیشتر خونه نشین میکنه ادم رو
فدات بشم پریسا جون مریم جونم چه غمی داری دیگه توالت رو هم واست میشوره
راست میگه خوب داد نزنید مردم بیدار میشن میان دعواتون میکنن ماشالله به این هوش افرین پرسا جونم


لیلا !!!!! تو دیگه چرا؟ مگر گرما شما رو هم خونه نشین میکنه؟
گرد و غبار که جزئ ثابت زندگی ما شده اگر یه روز نبینیم تعجب میکنیم.

اره اون هم چه شستنی.... کارمو چند برابر میکنه....
مامان کوروش
7 خرداد 92 19:58
تا فردا هم بگی چرا جواب داره واست مریم جون پس سوال نفرمایید
این چیه درست کردی پریسا جون عروسک انگشتی احتمالا کاراش شبیه کوروش از اسباب بازی یه اسباب بازی دیگه میسازن باران دیدی چی درست کرد پریسا گلی خیلی نازی عززززززززززززززیزم


اره والا کم نمیاره تا خودمون یه جا تمومش کنیم بره

دگه قدرت خلاقانه داره ن این بچه ها.
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:24
سلاموای مریمممممممممممم.. قبل از وب تو وب علی اکبر بودم نظرات وبت را تو اونجا نوشتممم.صفحه زدم نیامده بوده...وای کلی شرمنده شدممممم...


سلام عزیزم.
اشکال ندارهاثرات شب نشینی و هم نشینی با بعضی هاست
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:24
فقط پچ پچ یا چرا هم می گه؟


" چرا " که جزئ ثابتشه.
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:26
مریم جون 2.5 نوشتی نه 25 سال...همین جوری هم زیادته


نوشتم تا وقتی میخونه یادش بیاد که چقدش بوده و چه بلاها که سرمون دراورده
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:26
خب داد نزن راست میگه...اصلا چرا داد میزنی.؟


خب کار بد کرده بود
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:27
من خجالتتتتتتتتتتت..


آخیییییییییییی....چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:27
ای جونم چه عکس دومش باحاله...بچلونمش؟از همونا که نفس دوتایی مون بند بیاد؟


اینقد باحال باهاشون حرف میزد(چیه کوچولو چی شده.....)
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:28
مردم یاد گرفتند دیر تبریک بگند... بعضی ها ببینیند؟


ღبارانღ
7 خرداد 92 22:28
خدا بابای گلت را رحمت کنه..ان شالله با بزرگان و انبیا محشور بشوند....


ممنون عزیزم.
الهی امین.
ღبارانღ
7 خرداد 92 22:29
خدا حسین اقا و خودت را سایه تون را سالیان سال بالای سر پریسا جونم نگه داره... خدا مامانت را سلامت بداره...حفظشون کنه در صحت و ارامش...


ممنون عزیزم.
خدا ایشالله همه ی پدرها و مادر ها رو سلامت نگه داره.
بانوی بهار
7 خرداد 92 22:49
اول این که خدا بابات رو رحمت کنه ان شاالله



دوم هم این وروجک رو این همه عکس میذاری ازش مردم میخورنش ها

واااااااااااای کم مونده وروجک منهم برسه به چرا !

تازگی ها میاد سراغم میگه مامان چی بگم ها ؟؟؟

من باید دنبال کاری که مکیرده بگردم و ببینم منظورش چیه !


ممنون عزیزم.

خب بگو ببینم حالا کجاهاشه؟ پس درس ما جلوتره . چه خوب.....( یاد دوران مدرسه افتادم.)

نمیشه خاله خصوصیه.
خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 0:15
چرا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/ پس چرا ؟
قبون اون باهوش خرگوشی هات



یه حرف دیگه اختراع کنید این " چرا " مال دخترمنه.
خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 0:19
عزیزم زیر پل رنگین کمان همون که آبشار داره فکر کنم جای خوبی برای آب بازی باشه اگه موافقی بگو بچه ها رو خبر کنم ... بازی هم شد آب بازی میخوام حسابی خیس تون کنم


فکر کنم میخوای یه شلنگ از رود خونه بکشی تا ابشو بریزی رو سرمون
خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 0:22
نبینننننننن نبینننننننننننن خب ببین مگه اینکه فقط دستم به این وروجک نرسه اینکه نیشخند نیست یعنی گاز گازیش میکنم
دلم چقدر برات تنگ شده ها


خب اونوقت میفته به جونت.. نبینننننننننننن .... باز نگام کرد......

ما بیشترررررر
خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 0:23
خدا رحمت کنه پدر مهربونتون رو


ممنون زهره جون.
مامان یلدا و سروش
8 خرداد 92 1:10
قربون گل دختری..
این دستشویی رو که گفتی خواهر... باید بگم تا وقتی این پریسا گلی بشه اندازه یلدای من همین مکافات رو داری..
یلدا هنوز هم میره تو دستشویی کارش که تموم میشه با مسواکاش بازی میکنه.. شعر میخونه... و آخر با یه بلوز که تا آرنج خیسه میاد بیرون ....


ای بابا . پس شما هم تجربشو داری
مامان یلدا و سروش
8 خرداد 92 1:11
خدا رحمت کنه پدرت رو . .. انشاالله خدا همسرت رو برات نگهداره تا نوهای دوستداشتنیش رو کنار شما ببینه


ممنون عزیزم.
ایشالله.
حیران
8 خرداد 92 1:55
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
8 خرداد 92 2:02
امان از دست این پریسا وروجک بزار ببینمت اونوقت میدونم ....
آخ راست گفتی مریم جون دوباره گرما رسید
روز پدر به بابای محترم پریسا جون مبارک باشه
خدا پدر شما رو هم بیامرزه


خب خاله اگر من شیطونی نکنم چکار کنم.

خیلی وقته اومده شما کجا بودید؟

ممنون منصوره جون لطف کردید.
مامان علی اکبر
8 خرداد 92 2:50
سلام عزیزم خوبی؟پریسا جون خوبه؟
واااای از دست این بچه ها بخدا تا بزرگ بشن ما رو پیر میکنن،ماشاالله به پریسای گل.....
مامانی دعواش نکن،مردم بیدار میشن
قربون شیرین زبونی هاش....
عزیزم خدا پدرتو رحمت کنه...
راستی میشه رمز پست قبلیتو داشته باشم؟


سلام عزیزم. ممنون.
اره دیگه همین الانش هم پیر شدیم تا اینقد شدن.
دیگه جرات نمیکنم دعوا کنم...
باشه عزیزم.
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:21
سلام مریم جون.خوبی؟
وای از گرمای هوا گفتیهرچند ما اهوازیا کجا خونه نشین میشیم؟تو چله تابستونم پارکامون شلوغه


سلام عزیزم. ممنون

البته درست میگید ولی منظورم روزهاشه . با این افتاب ماشالله تاباننننننننن
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:21
ماشاالله به پریسا خانوم که واقعا خانومه


خاله سارا این بار اومده فقط از پریسا تعریف کنه...از این جا بخون برو پایین ببین چقد تعریف کرده.
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:23
خوب بهونه ای برای دعوا نکردن پیدا کردهخوشم اومد پریسا خانوم باهوش


خوب هم بلده طرف رو بپیچونه تا بره رد کارش....
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:24
الان سن کنجکاویه بچه هاس...
آفرین پریسا خانوم باهوش کنجکاو


فقط با چرا؟
نه بابا برای هر چیزی به غیر از چرا چیز های دیگه هم میپرسه. اگر بخوام بنویسم باید صداشو ضبط کنم وگرنه یادم میره.
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:26
دخترمون باوقار و باشخصیته.دوست نداره کسی ناراحتیشو و گریشو ببینه



بله... خیلی.....
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:27
دست خاله باران درد نکنه.بازیه خیلی خوبیه.علی هم از اینا داره
آفرین پریسا خانوم باهوش و کنجکاو و باوقار و مبتکر


اره خیلی جالبه. پریسا که دوستش داره و هر بار یه کاری باهاش میکنه.

مرسی خاله.
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:31
روز پدر رو به باباحسین مهربون تبریک میگیم.سایشون بالاسر شما و پریسا خانوم باهوش و کنجکاو و باوقار و مبتکر و ناااااز مستدام
روح پدر بزرگوارتون شاد.فکر کنم شما شبیه به پدرتونید.نه؟هزارساله باشید شما


ممنون سارا جون.
وایییییییییی چقد تعریفخوش به حال پریسا

درسته. ممنون سارا جون. ایشالله شما هم سلامت باشید.
مامان علی خوشتیپ
8 خرداد 92 8:35
پس شد اونجا چون بهش گفتم این سری اونجا باشه ولی بازی نمیدونم چی شد.قرار شد آب بازی باشه گفتم فکر نکنم بچه کوچیکا استقبال کنن،علی ما که پایه همه بازیها هست


زهره که اینجور گفت.

کوچیک تر ها اره ولی برای بزرگتر ها برنامه خوبیه. پریسا که دوست داره.
علی هم خیالش راحت باشه این هفته هم بازی داره.
ツ ستایش مهربون ✿ ستایش خوش زبون ツ
8 خرداد 92 11:00
مریم جون ما همین جا بودیم استان خوزستان اهواز جایی دیگه هم نمیتونیم باشیم گرما هم بعععععله از اواخر اسفند رسیده

به امید دیدار




نه اخه فکر کردم از همون اواخر اسفند به خواب تابستونه رفتید برا همین خبر ندارید


اتنا مامان نگین
8 خرداد 92 12:17
سلام گلم ماشالله به این گل دختر عیبی نداره مامانی /ما محکوم شدیم به پاسخ دادن فقط بعضی وقتا من بدجور خنگ میشم نمیدونم چی جواب بدم میدونی که سوالا تخصصیه اساسی


سلام اتنا جون خوبی عزیزم.

بله دیگه از اون تخصصی ها که هیچ استادی نمیتونه جوابشو بده.
اتنا مامان نگین
8 خرداد 92 12:19
وای یعنی ها 5 ماه اونجا زندگی کردم هنوز گرممه ولی خوب عیبی نداره شما گرما میکشید بعد ما میایم خرماشو میخوریم .شنیدم تا گرم نشه وشرجی خرماها نمیرسه.


میام و میارمت و میشونمت وسط افتاب داخل شرجی خرما پزون تا ببینی یعنی چییییییییی!!!!!
اتنا مامان نگین
8 خرداد 92 12:19
روز بابا حسین هم مبارک .ایشالله تنشون سالم


ممنون عزیزم. ایشالله بابای نگین جون و بابای اتنا جون هم سلامت باشن.
اتنا مامان نگین
8 خرداد 92 12:20
خدا بابای گلت رو رحمت کنه .افسوس نوشتت اشکمو در اوردخدا مامانی رو سلامت براتون نگه داره.امین


افسوس......
ممنون گلم و همچنین بابای شمارو.
اتنا مامان نگین
8 خرداد 92 12:22
کاش 16 رو تعطیل کنن ماهم بیایم گرما بخوریم


ایشالله
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 15:58
سلام مریم جون
وای وبتو باز می کنم خود به خود بسته میشه.من چیکار کنم الان.دیشب از گوشی خوندم.پس با توجه به چیزهایی که خوندم و یادمه کامنت میذارم



سلام مینا جون
سعی میکنم درستش کنم.
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 15:59
اینجا یه روز گرمه یه روز خنک و بارونی


باز خدا رو شکر که هردوشو دارید.
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:00
خوبه که توحوصله می کنی و میذاری تنها بره دستشویی
من طاقت اینکارو ندارم.وای آب پاشیتعویض لباس
به قول لیلا خوبه که برات دستشویی رو میشوره


نه مینا جون من هم بدتر از شما هستم. اما کنترل میکنم که چکار میکنه. حواسم هست اگر کمی اینطرف اون طرف بشه نمیذارمش.
خوب باید از یه جایی شروع بشه این که نمیشه همش ما باشیم.

نه بابا مگه میشه به امید این ها زندگی رو رها کرد. لیلا هم یه چیزی میگه حرفشو گوش نکن.
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:01
تا الان 5 یار وبتو باز کردم بسته شده
خوبه که بهت میگه ببخشید.ای جان


من شرمندم.

همیشه که نمیگه. فقط سالی یه بار
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:02
عنوان پستتو جالب انتخاب کردیمن تو گپ وقتی خوندم پیش خودم گفتم مریم به کی میگه پستمو نبین


منظورم ادم های فضول بود.
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:03
چه جالب کرده تو انگشتاش مثل انگشتر.آخی داره باهاشون حرف میزنه

باز وبت بسته شد


وای بمیرم که چقد اذیت شدی مینا جونم.
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:04
روح پدر مرحومت شاد باشه و قرین رحمتو مغفرت الهیآخی چقدر هم چهره ی مهربونی داره
حتما" نظاره گر نوه هاش هستو لذت میبره


ممنون مینا جون. شاید اینطور باشه ولی اگر میبود و میدید لذتش برای ما هم بود . درسته؟
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:05
وااااااااااااااااااااااااااااااااای مریم 10 بار بسته شد.برم ببینم مشکلم با وب دیگه هم همینه یا اینجا اینطوریه


اخه چراااااااا؟؟؟؟؟؟
مامان محمد و ساقی
8 خرداد 92 16:10
رفتم وب لبلا سه دفعه کامنت گذاشتم مشکلی پیش نیومد
همچین اومدم صفحه کامنتتو باز کردم باز هم صفحه اصلیت رفت

فکرکنم مشکل از یکی از ابزارهای جانبیه


ببخش به زحمت افتادی.الان درست شده؟
مامان یاسمن و محمد پارسا
8 خرداد 92 16:19
خصوصی عزیزم
مریم--------❤
8 خرداد 92 17:06
سلام
اصلا نیاز نبود بگی پریسا همش ابتکار به خرج میدهما خودمون قبلا میدونستیم پریسا چیکار میکنه مثلا اینکه همه وسایل مث یه دفتر نقاشی در نظر میگیره و روش هنرنمایی میکنه
میگم نکنم از مامانش یاد گرفته


سلام.
اره شاید همینطور باشه.. منظورم نظرت در مورد مامان پریسا هستش.
مریم--------❤
8 خرداد 92 17:08
راس میگه دیگه شما نبین
منم کوچیک بودم کارم خراب کردن وسایل بود.هر وقت بهم میگفتن مریم کارت چیه؟می گفتم خرابیه
البته الان دسته کمی از قبل ندارم

بیچاره جیب بابایی که باید جواب این خرابکاری ها رو بده.
مریم--------❤
8 خرداد 92 17:10
میگم باید یه اسم دیگه برا شما انتخاب کنیم!
"ماجراهای چرا و مامانی در خانه"



اسم خوبیه. ممنون از پیشنهادت
مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 17:14
همون پل ه که از بالا آب رنگی رنگی میاد دیگه زبرش رو تازه سنگ فرش کردند من اسمش رو بلد نیستم اما قرار شد برا روز جمعه به صرف آب بازی با هر چیزی ... نوع خوراکی هم سلیقه ایه .... خوب بید
امشب بچه ها رو خبر میکنم اس اس میدم ... من و تو سارا هم که باشیم بسه خودمون یه تیم هستیم


خیلی خوبه. خیالت راحت نیرو زیاده. کم نمیاد
مامان آرشیدا کوچولو
8 خرداد 92 17:33
گذاشتم پست ثابت وبم حالا نفرات جمع کن


جمع کردم.
زهرا _ مامان مریم گلی
8 خرداد 92 19:38
ای جونم از این دخمل شیرین زبون خوشگل...روح پدر عزیزتون شاد باشه الهی....

راستی؟اگه دوس داشتی به منم رمز بده


چشم عزیزم.
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 خرداد 92 0:43
خصوصی عزیزم
سمانه مامان پارسا جون
9 خرداد 92 0:59
خدا پدرت رو رحمت کنه عزیزم روحشون شاد
بوس واسه پریسای شیرینم با این شیرین کاریهاش


ممنون سمانه جون.
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 خرداد 92 1:20
عزیزم من منتظرم که تو نی نی گپ تایید کنید


ببخش معطل شدی.
مامان آرشیدا کوچولو
9 خرداد 92 1:28
عسیسم شما آزادی مطلق دارید هر چی دوست داشتید بیارید عزیزم آب پاش ، آب نپاش، شیلنگ، دمپایی ، دوست ، چیز های خومشزه ، دیگه دیگه ها تفنگ آبپاش
فکر میکنم یادم افتاد میگم


باشه عزیزم.
اما ما اب نپاش نداریم. چکار کنم؟
مامان یاسمن و محمد پارسا
9 خرداد 92 2:47
http://jazzaab.ir/upload/4/0.694662001341925163_jazzaab_ir.gif
این گل زیبا را تقدیم می کنم به پریسای خوشگلم و مامان مهربونش بابت تمام خوبیهاتون بی نهایت ممنونم عزیزم


خواهش میکنم عزیزم. خیلی مهربونی. شما هم لطف کردی گلم.
فریبا
9 خرداد 92 3:22
خدا روح پدرت رو قرین رحمت کنه عزیزم...
روی گل دخترک رو هم ببوس


ممنون فریبا جون
♥ مامان آینده ♥
9 خرداد 92 11:17
سلام عزیزم خوبی؟!

ممنونم بابت رمز....

عکسای قشنگی بودن انشالله همیشه به شادی و تفریح و گردش....

خدا پدر مهربونتونو رحمت کنه....

مطمئن باش از بهشت نوه های نازشو میبینه....


سلام گلم. ممنون.
خدا رفته گان شما رو هم رحمت کنه.
ایشالله
ღبارانღ
9 خرداد 92 12:05
سلامــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
ممنون دوستم برای مهرت...



سلام عزیزم خواهش میکنم.
عالیییییییییییی بود.
لحظه های من و تو
9 خرداد 92 12:46
انشالله خدا پدرت رو رحمت کنه . نوه هاشو میبینه و کلی هم خوشحاله


ممنون عزیزم. ایشالله
مسافران آسمانی
9 خرداد 92 13:17
مریم جون فکر کنم دیگه مو تو سرت نمونده ها...؟
خب راست میگه داد بزنین مردم واقعا دعواتون میکنن...آخه کسی دوست نداره ببینه با بچه ها بلند حرف بزنن...خوب دستتون رو این شیطون بلا خونده ها؟
ماشااله به این استعداد...خیلی خوبه مامانی این یه هنره...
روز پدر رو به همسرتون تبریک میگم
خدا روح پدر شما و همه پدرای در گذشته رو قرین امتنان و آرامش کنه...

اره باید دنبال یه موسسه ی خوب برای کاشت مو باشم. سراغ داشتی خبرم کن.
مامان علی اکبر
9 خرداد 92 13:55
عزیزم خصوصی


مامان محمد و ساقی
10 خرداد 92 1:29
سلام
وبت درست شدممنون


خدا رو شکر
هدیه
10 خرداد 92 4:21
سلام به پریسا و مامانی خوبش
خدا حفظتون کنه واسه هم
خدا رفتگان همه رو بیامرزه
یه سر بیا آپم


سلام.
ممنون.چشم
مامان فتانه
10 خرداد 92 13:26
ای جان چه جالب داره با انگشتیا بازی میکنه....عاشق این سوال کردناشونم....


جزئ ابتکاراتشه.
مامان فتانه
10 خرداد 92 13:26
روح پدرتون قرین شادی باد


ممنون عزیزم
مسافران آسمانی
10 خرداد 92 14:14
مریم جونم خصوصی داری
مامان شیما وحدیث
10 خرداد 92 16:50
سلام مامی پریسا خانم نازنازی
خوبی ؟
بالاخره تونستم بعدازماهها یه سری به دوستای نازم بزنم
راست میگی تابستونا دیگه نمیشه پامون و تو اهواز و بقیه شهرها بزاریم .تیرماه آبادان عروسی داریم ازالان توفکر کنسلیشم به خاطر گرما
خدا بابای مهربونتون و رحمت کنه .خدا بیامرزتش امیدوارم که دربهترین جای بهشت باشه
راستی کادوی بابارو نگفتی ؟
پیش ماهم بیا


خوش اومدی عزیزم.
مراسم که داخل سالن هستش. البته گرما همه جا سرک میکشه.

هر چی بود بابا یی که خوشش اومد

چشم الان میام.
مامان نرگس
10 خرداد 92 22:24
چه دختر ناز و شیرین زبونی خدا حفظش کنه.
خدا پدرتونو رحمت کنه


ممنون عزیزم.
مامان فرنيا
11 خرداد 92 9:28
اين قضيه چراها مثل اينكه درد دل خيلي از مادرهاي بچه هاي دوساله به بالاست نميدونم تا كي ادامه داره؟
فرنيا اينقدر دير ميره دستشويي كه هميشه مجبوره براي دراوردن شلوارش من كمكش كنم وگرنه ممكنه فرش را ابياري بفرمايند
مريم جون يه چيزي ميگم دعوام نكنيدهاخوب به نظر من هم پريسا راست ميگه اگه داد زدن پريسا همسايه ها را بيدار ميكنه صداي شما كه بلندتر است


فرشته جون ما که فعلا اوله راهیم.



نه عزیزم دعوا نمیکنم. دارم رو خودم کار میکنم.
مامان فرنيا
11 خرداد 92 9:29
من عاشق اين بازي انگشتي شدم و همچنين عكسهاي خوشگل پريسا خانمي


ممنون فرشته جون
مامی امیرین
11 خرداد 92 11:34
عزیزم خدا پدر مهربونت و رحمت کنه و روحش همیشه در آرامش باشه.
حتما از تو بهش با دیدن نوه های گلش کلی شاد میشه
دختره شیطون ما رو هم ببوس.


ممنون.ایشالله.

لطف کردی گلم.
مامانی طهورا
11 خرداد 92 13:59
عزیزم دعوت شدین به یه بازی وبلاگی تشریف بیارین
نفر سوم شما هستین


ممنون گلم. چشم.
مامان سونیا
12 خرداد 92 14:34
خدا رحمت کنه پدرتون رو روحشون شاد منم پدرم الان 14 ساله که فوت کرده وفقط چهارتا از نوه هاش رو دیده ولی الان اگر بود هفدهمین نوه اش رو تا سه ماهه دیگه میدید مادرم هم دوسال و دو ماهی میشه که فوت کرده روح همشون شاد وقرین رحمت الهی


خدا هردوشونو وهمه ی رفته گان رو بیامرزه.
سجاد
14 خرداد 92 11:22
مسابقه ی بی سابقه . . . بدو بیا منتظرم . . . مر30
سلماز
17 خرداد 92 16:31
انشالله خذا رحمت کنه پدرتون رو
الهییییی بگردم چه نازه این دخملی


ممنون عزیزم

لطف دارید عزیزم.