خاطره 2 و مروارید 14
سلام
هر بار میخواستم باز هم از خاطرات پریسا خانم بنویسم یا فرصت پیش نیومد ویا مطالب دیگه ایی بود که دیگه نمیشد از خاطرات گذشته نوشت.
الان هم میخوام خاطره براش بنویسم هم چند تا خبر دیگه از پریسا خانم.
نام گذاری فرشته کوچولو:
فرشته کوچولوی ما از خیلی وقت قبل از اومدنش اسمش انتخاب شده بود.دیگه فکر کنم 10 سال برای انتخاب اسم زمان کافی باشه
و همه میدونستن که این فرشته کوچولوی تازه از سفر رسیده اسمش پریسا خانمه :
پریسا یعنی به سان پری ، تک پری . و چون حرف پ در این اسم به کار رفته میشه گفت یه اسم اصیل ایرانی و فارسی هستش (یادتون باشه که حرف پ در الفبای عربی وجود نداره)
البته ما اسم پسر هم انتخاب کردیم (پارسا ) ولی خب فرشته ی ما دخمل از آب در اومد.
و به این ترتیب شد که پریسا خانم نامگذاری شد.....
اولین روزهااااا
پریسا به نظرم خیلی کوچولو و ریزه میزه بود. خیلی اروم بود و خیلی کم گریه میکرد.از زمان تولد به دلایلی مجبور شدیم بهش شیر خشک بدیم. از این بابت خیلی ناراحت بودم و هستم. و چقد اشک ریختم که چرا پریسا از شیر مادر محرومه....
از همون ابتدا خواب و بیداریش منظم بود. وقتی گرسنه میشد یا پوشکشو کثیف میکرد بیدار میشد و خییییییلی هم از پی پی در پوشکش ناراحت میشد .....
شیر خشکش از 60 سی سی اب جوشیده و 2 پیمانه شیر خشک شروع شد.و از روز ورود به 2 ماهگی یک پیمانه به شیر و 30 سی سی به ابش اضافه کردم.
هیچ وقت یادم نمیره روزی رو که واکسن 2 ماهگیشو زدیم. ... تا ظهر اروم بود ولی از ظهر به بعد اصلا" نمیتونست پاهای راستشو تکون بده به قدری گریه کرد که دیگه بی حال شد. و من هم کلی باهاش گریه کردم.
همون روز ها بود که یه شب گریه ی شبانش شروع شد از سر شب شروع کرد به گریه های ناجور........
خیلی نگران شدیم و همون ساعت 12 شب بردیمش بیمارستان.و انترن بهمون گفت که مشکلی نداره و تا 6 ماهگیش این مورد عادیه و ممکنه هر شب این گریه رو داشته باشه.
شب اول که تا صبح هر سه مون بیدار بودیم و شب دوم هم....
پیش خودم گفتم خدایا یعنی من 6 ماهگی پریسا رو میبینم؟؟!!!
و شب سوم هم کمی گریه کرد ولی از شب 4 تا به امروز دیگه هیچ وقت شب ها بیدار نشد و گریه هم نکرد(البته به جز یکی دو مورد خاص).
ولی هنوز هم این یادم موند که به خودم گفتم: یعنی 6 ماهگیشو میبینم!!!!
بقیه خاطرات برای پست بعدی..
مروارید 14 ......
امروز یعنی سه شنبه 27 / 7 / 1391 پریسا خانم چهاردهمین مروارید خوشکلشو نشون مامانی داد.
مبارک باشه عزیز دلم
پریسا خانم تا حالا 8 تا دندون از جلو و 4 تا اسیاب و 2 تا نیش درآورده
پوو میخوام......
پریسا خانم وقتی لباس تنش میکنم که از خونه بیرون بریم ،میاد سراغمون و میگه پوو میخوام
یه سکه بهش میدیم و خانم اون دستش رو هم نشون میده و میگه ببی ندایم (ببین ندارم) یعنی یکی دیگه هم میخوام
بعد یا میذاره تو جیب شلوارش یا اگر جیب نداره میذاره داخل یه کیف کوچولو و مثل خانم ها میذاره رو مچش و دستشو میگیره جلو سینش و میگه بییم (بریم ) ....
راستی.... حتما باید یه کلید هم بهش بدیم . میاد میگه کیی (کلید) و اون رو هم میذاره تو جیب یا کیفش.. یعنی کپی برابر اصل !!!! هیچ چیزو از قلم نمیندازه...
5 شنبه گذشته یه تولد خوشکل بودیم که با بقیه عکس ها و مطالب میذارم ادامه..
ممنون که تشریف آوردید و خوندید...
اینجا داره به مامان جون میگه داریم میریم دنبالش که بریم تولد
این جا هم در تولد:
این هم پریسا و پارسا جون. نوه ی دایی من. 1 ساله شد عزیز دلم....
پریسا و پارسا و مامان و بابای پارسا
جمعه شب رفتیم پارک راه اهن. با عمو محسن و خاله مینا و دایی حسین.
بابایی باهامون نبود. همش دنبال خانمی این طرف اون طرف میرفتم. یه لحظه رفت پشت درختا و من بعد از چند ثانیه رسیدم اونجا و ندیدمش. و دیگه دنیا دور سرم چرخید.شروع کردم به داد زدن که دیدم دست پسر عموشه.همون چند ثانیه به اندازه چند سال برام طولانی شد.خیییییییییلی ترسناک بود.....
و دیشب هم رفتیم پارک سبحان با بچه های دایی حسین که خیلی به پریسا خوش گذشت
حاضر نشد اینجا بازی کنه همش میگفت میتسم...
و این هم هنر خانم با ماژیک روی ناخن هاش......... خاله باران تحویل بگیر............