فصل 39 : عید فطر... رسیدن جایزه... و پریسا خانم
سلام سلام سلام
2 روزه دیگه عیده فطره پس:
عید سعید فطر را به همه ی دوستانم تبریک میگم.
امیدوارم طاعات و عبادات همه مورد قبول واقع بشه.
خدایا ممنونم که یکسال دیگه هم گذشت و تونستیم در مهمانیت شرکت کنیم.
و باز هم ممنونم که بهمون این سعادت رو دادی که با فرشته کوچولومون این ماه زیبا رو پشت سر بذاریم.
مدتی قبل در یک مسابقه که در وب دوست عزیزم فریبا جون. مامان رایین برگذار شده بود شرکت کردم و با کمک دوستان عزیزم که بهمون رای دادن ما هم جزئ برندگان شدیم.
و دیروز هدیدی بسیار زیبای فریبا جون به دستمون رسید.
فریبا جون ممنونم .
پریسا خانم به خوبی در حرف زذن داره مهارت پیدا میکنه . گاهی کلماتی به زبون میاره که میخوام قورتش بدم.
اینقد قشنگ میگه که قند تو دلمون آب میشه.
تو ماشین بودیم و تند تند سوال میکرد این چیه . و من و بابا هم اسم چیزیایی رو که میپرسید بهش میگفتیم و پریسا هم سریع تکرار میکرد.
این چیه : اتوبوس
پریسا: ابوتوس
3 روزه یاد گرفته بگه " اره " البته قبلا " هم میگفت اما فقط " آ "رو میگفت.
اما الان هر چی میپرسیم میگه " آیه " یعنی اره. اینقد هم قشنگ حرف " ی " رو به کار میبره که کیف میکنم و مرتب بهش میگم بگو اره.....
جملات 3 کلمه ایی رو هم به خوبی میگه بدون اینکه فراموش کنه...
موقع رفتن به بیرون میره سراغ کمد لباس هاش و میگه:
اَباس اوشکیی ها بتوش : لباس خوشکلمو بپوش تنم .
خانمی تازگی ها مرتب به بابایی میگه "بابا کوچولو " یا " بابا کوچله " (بابا خوشکله )
یادتون باشه هر بار فسقلیاتون صداشون در نمیاد ، دارن یه خرابکاری میکنن.
بنابراین از ساکت و اروم بودنشون خوشحال نباشید . این هم نتیجه ی اروم بودن پریسا خانم:
این بار غیبتم خیلی طولانی شد. خب دیگه ماه رمضون تمام شد. ایشالله از این به بعد بیشتر حاضری میزنیم. البته باز هم پریسا خانم در اولویت هستن.....
بقیه مطالب و عکس ها هم در ادامه منتظر شما هستن.باز هم عیدتون مبارک. و ممنون که تشریف آوردید.
چند شب قبل با عمه رفتیم رستوران فجر برای افطاری.پریسا اونجا رو خیلی دوست داره .
چون یه دریاچه مصنوعی با کلی اردک داره.
از دیدنشون که سیر نمیشد......
بالاخره رضایت داد ازش یه عکس بگیرم....
پریسا خانم با ساختمون سازی های جدیدش اولین شکل رو ساخت و کلی هم ذوق کرد...
این پریسا و داداش دانیال (پسر عموش )