پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

نامزدی دایی و.......

  سلام به دوستای گلم و سلام به پریسا خانم عزیزم. این چند روز حسابی درگیر بودیم. برای چیییی؟؟؟؟؟ خب معلومه دیگه......... لییلیلیلیللللللللللییییییییی دایی ابراهیم داره داماد میشه  سه شنبه شب هم مراسم نامزدی بود . ایشالله نوبت همه ی جوون ها وای وای وای خواهر بزرگ داماد بودن خیلی سخته  اما باشه از این زحمت هاااا ایشالله هم دایی ابراهیم هم عمه بهاره  و هم همه ی جوون هایی که دارن ازدواج میکنن خوشبخت بشن. خدا رو شکر همه چیز به خوبی برگذار شد. هر چند من و مامان جون و دایی ابرهیم مجبور شدیم تنهایی تمام کارها رو انجام بدیم و دقیقه ی 90 و هول هولکی دستی به سر گوش خودمون...
22 فروردين 1392
5702 0 120 ادامه مطلب

در ادامه ی خبر های نوروزی......29 ماهگی...

    باز هم با تاخیر سلام ایشالله که همه خوب هستن. دیگه مثل دفعه ی قبل نذاشتم دخملی دست به کار بشه . هر چند دیر شد ولی خودم اومدم تا برای پریسا خانم بنویسم. دیر اومدن ما فقط و فقط به خاطر پریسا جونه. چون وقتی بیداره به هیچ وجه هم خودش و هم خودم حاضر نیستیم کامپیوتر رو روشن کنیم. هر لحظه با دخملی یه دنیا خاطره برام درست میکنه که ارزشش از نشستن پای نت خیلی بیشتره. الان هم که اومدم و دارم مینویسم علتش اینه که تازه خوابید و من هم از فرصت استفاده کردم. خب بریم سر اصل مطلب.... 9 / 1 / 92 در پست قبل تا اونجا نوشتم (ببخشید پریسا خانم نوشت ) که روز جمعه 9/ 1 /92 قراره به یه جای خوب بریم. اون...
16 فروردين 1392
1624 0 106 ادامه مطلب

اولین پست سال 1392

  سلام            سلام                سلام سال نو مبارک . ایشالله سال خوبی رو شروع کرده باشید. من پریسا هستم. مامانم اینقد سرش شلوغ بود که فرصت نمیکرد سری به دفتر خاطراتم بزنه ، من هم دست به کار شدم تا خاطرات این مدت که از سال جدید گذشته رو بنویسم. ماما ملم خیلی کار داره . از مهمان داری تا نامزدی عمه و بعدش هم تولد نی نی خاله معصومه که از شیملش اومد بیرون.... تازه بعدش هم خودش مریض شد. همش میگفت سرم درد میکنه میرفتم سرشو ناز کنم میگفت نیا نزدیکم گلوم درد میکنه و تو هم اوف میشی. . ولی من ...
9 فروردين 1392
1