پریساپریسا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 24 روز سن داره

تقدیم به پریسای عزیز

با دیدن روی ماهت روزم ساخته میشه....

فصل بیستم:آب بازی پریسا .......تولد پسر عمو

سلامی به زیبایی شکوفه های بهار نارنج تقدیم به پریسا جون و دوستان گل پریسا جون که به دیدن ما میان. اولین تجربه ی آب بازی در رودخانه..... روز جمعه گذشته برای نهار خونه بابا بزرگ رفته بودیم.ساعت 5 بعد از ظهر بابایی همراه بابابزرگ میخواستن به شوشتر برن. من و عمه هم در یک تصمیم ناگهانی و چون هوا هم خوب بود همراه اونها رفتیم.البته بابایی از لحظه حرکت کولر ماشین رو روشن کرد. خلاصه وقتی به شوشتر رسیدیم ، بابا بزرگ رو به جایی که کار داشت رسوندیم و خودمون به کنار رود خونه رفتیم. وای که چقد خوب بود. هوا عالی و کمی هم آفتاب که زیاد گرم نبود...و پریسا خانم همراه بابایی وارد آب شد. پریسا برای اولین بار وارد آب رود خو...
31 فروردين 1391

فصل نوزدهم:از همه چیز......

سلام به دوستان و سلام به فندق کوچولوی خودم ببخش گلم. نمیدونم چرا زیاد حوصله نوشتن ندارم. سال گذشته به خودم قول دادم که در سال جدید بیشتر از خاطراتت برات بنویسم. ولی ظاهرا" امسال هم ادامه دهنده ی سال قبله.......... شاید هم از اینکه زیاد بخوام وقتمو صرف وبلاگ کنم و کمتر به شما برسم نگران میشم. به هر حال حالا اومدم تا چند خط برات بنویسم و چند تا عکس هم یادگاری بذارم.خودت هم که از اول صبح بیدار شدی و الان نشستی کنارم. هوای گرم و پارک رفتن پریسا هوای اینجا کم کم داره گرم میشه. و از اول سال جدید کولر به راه افتاد. ما هم تمام تلاشمون اینه که تا هوا زیاد گرم نشده نهایت استفاده رو ببریم. برای همین اکثر بعد...
24 فروردين 1391

فصل شانزدهم:قدم به قدم با پریسا جون تا تحویل سال 91 و اولین عید دیدنی

  سلام عید شما مبارک...با آرزوی بهترین ها در سال 91 برای شما دوستان همراه.... نی نی های کوچولوی قشنگم عید شما مبارک پریسای کوچولوی نازم ، عزیز دلم، عیدت مبارک دخترم تو بهترین و زیباترین هدیه و عیدی بودی که خدای مهربون به من داد. خدا رو شکر میکنم که این دومین سال نو را در کنار همسر عزیزو مهربونم و همراه با دختر نازم شروع میکنم. این پست رو اختصاص دادم به اماده سازی سفره هفت سین لحظه به لحظه تا تحویل سال نو ،همراه با پریسا جون. از چند وقت قبل کلی فکر کردم تا یه طرح خوشکل برای سفره هفت سین پیدا کنم. و کلی عکس هم دیدم. ولی بالاخره وقتش که رسید با کلی خستگی از کارهای خونه تکونی ، تصمیم گ...
24 فروردين 1391

فصل هجدهم: خاطرات نوروزی 2 و چند خبر دیگه...

سلام به بهارک خودم و سلام به همه ی دوستان گلم با دلهای بهاری. 17 ماهگی امروز یعنی 17 / 1 / 1391 اولین ماه و هفدهمین روز از سال جدید مصادف شد با هفدهمین ماه تولد خانم طلای ما.....                   ستاره ایی بدرخشید و ماه مجلس شد دل رمیده ما را انیس و مونس شد ماه پیشونی من هفدهمین ماه تولدت مبارک باشه عزیز دلم. سیزدهمین روز و دوازدهمین دندون روز سیزده فروردین ، دوازدهمین مروارید خانم گل کشف شد. البته ظاهرا" مدتی قبل بر روی لثه های مبارک جلوس نموده بودن ولی ما در این روز خاص از روی مبارکشون پرده برداری نمودیم. ...
17 فروردين 1391

فصل پانزدهم:آخرین ها در پایان سال 90

سلام به مامانهای مهربون و زحمتکش. سلام به دوستان خوب و مهربونم و سلام به دخمل خوشمل مامانی دیگه آخرین روزهای ساله و همه در تکاپو و تلاش تا برای عید و سال نو و اومدن بهار آماده بشن. ما هم سعی میکنیم این آخریا چیزی از قلم نیفته. هم برای خونه و خودمون و مخصوصا" پریسا خانم. آخرین چک بهداشتی روز دوشنبه برای آخرین بار در سال 90 پریسا جون رو برای چک بهداشتی به مرکز بردم. خدا رو شکر همه چیز رو براه بود و مشکل خاصی وجود نداشت.و نوبت بعدی برج 2 و همراه با واکسن 18 ماهگی هستش. خدا کنه درد نداشته باشه. از حالا که حسابی ترسوندنم. وزن پریسا جون تا 16 ماهگی   14  کیلو گرم و قد ناز گل مامان ...
15 فروردين 1391

فصل هفدهم:خاطرات نوروزی 1

سلامی بهاری به تمام دوستانم. امیدوارم دلتون همیشه بهاری و سبز یاشه. پریسای عزیزم امروز 12 فروردین ماه مصادف با یک اتفاق خیلی بزرگ و مهمه...... و اون اتفاق سالروز عقد مامان و باباست. حسین جان عاشقانه دوستت دارم. واز خدا ممنونم که ما رو بهم رسوند. عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود جوینده عشق بی عدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد هر دل که نه عاشق است رد خواهد بود                                مه شب مرغ دلم بر سر دیوار تو بود می پرد ا...
12 فروردين 1391

فصل چهاردهم:16 ماهگی، خونه تکونی، نذری........

سلامی گرم به همه ی دوستان عزیزم و پریسا ی مهربونم.  بالاخره برگشتیم با کلی خبر و یه پست طولانی...... در هفته ی گذشته من و بابایی هم تصمیم گرفتیم تا برای رسیدن بهار و عید نوروز خودمونو آماده کنیم و به این ترتیب خونه تکونی ما شروع شد........  که این خونه تکونی همراه با پریسا خانم خودش یه داستان شد..........  موقع جمع کردن وسایل ، جلوتر از ما یه وسله ی کوچولو بر میداشت و بدو بدو از این سر خونه به اون سر خونه میرفت.  تغییر دکوراسیون براش تازگی داشت و با کنجکاویهاش میخواست با محیط جدید و سایل جدید آشنا بشه و به این ترتیب برای من کار تراشی میکرد.  یک اتفاق خوب هم افتاد. به دلیل اینکه فرشهای سالن به قالی ...
9 فروردين 1391
1